معتبر، مشهور، قابل اطمینان، قابل اعتماد، آبرومند
a reputable bank
بانکی معتبر
one of our university's reputable scholars
یکی از دانشمندان مشهور دانشگاه ما
a reputable word
سخنی معتبر
سرشناس، صاحبنام، پُرآوازه، خوشنام
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She chose a reputable publisher for her debut novel.
او ناشر سرشناسی را برای اولین رمان خود انتخاب کرد.
They only recommend reputable brands for quality products.
آنها فقط برندهای خوشنام را برای محصولات باکیفیت توصیه میکنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «reputable» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reputable