با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Gentleman

ˈdʒentlmən ˈdʒentlmən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    gentlemen

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    آقا، شخص محترم، آدم باتربیت، اصیل، اشراف‌زاده، نجیب‌زاده
    • - The beggar was a gentleman by birth.
    • - آن گدا اشراف‌زاده بود.
    • - ladies and gentlemen
    • - خانم‌ها و آقایان
  • noun countable
    جوانمرد، راد، رادمرد، پاک زاد، پاک گهر، لوطی
    • - A gentleman is always courteous toward the weak.
    • - انسان جوانمرد همیشه نسبت به ضعیفان مؤدب است.
    • - be a gentleman and forgive him!
    • - بزرگواری کن و او را ببخش!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد gentleman

  1. noun a courteous and honorable man
    Synonyms: man of honor, refined man, man of his word, polished man, cavalier, sir, don
    Antonyms: boob, sneak, cad
  2. noun a well-born person
    Synonyms: nobleman, patrician, man of breeding, aristocrat, lord

Collocations

ارجاع به لغت gentleman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gentleman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gentleman

لغات نزدیک gentleman

پیشنهاد بهبود معانی