گذشتهی ساده:
boobedشکل سوم:
boobedسومشخص مفرد:
boobsوجه وصفی حال:
boobingشکل جمع:
boobsکالبدشناسی (در زنها) ممه، سینه، پستان
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
The beach was full of bikini-clad women flaunting their big boobs.
ساحل پر بود از زنان بیکینیپوشی که ممههای گندهشون رو به رخ میکشیدن.
He touched my boobs.
به سینههایم دست زد.
She whispered in his ear, "Do you want to see my boobs?"
توی گوشش زیر لب گفت: «میخوای ممههام رو ببینی؟»
انگلیسی آمریکایی (آدم) احمق، بیمغز، خنگ، کودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He's a boob, always making foolish decisions.
او آدم احمقی است و همیشه تصمیمهای احمقانه میگیرد.
The teacher scolded the student for being a boob and not paying attention in class.
معلم دانشآموز را به دلیل خنگ بودن و بیتوجهی در کلاس سرزنش کرد.
انگلیسی بریتانیایی سوتی، اشتباه احمقانه، خیطی، گاف
I can't believe she spilled coffee all over her white shirt, what a boob!
باورم نمیشه قهوه رو روی پیراهن سفیدش ریخت، چه اشتباه احمقانهای!
He made a boob during the presentation.
در ارائه سوتی داد.
انگلیسی بریتانیایی سوتی دادن، اشتباه احمقانه انجام دادن، خیطی بالا آوردن، گاف دادن
She boobed and sent the email to the wrong recipient.
او اشتباه احمقانهای انجام داد و ایمیل را برای گیرندهی اشتباه فرستاد.
I hope I don't boob during my presentation tomorrow.
امیدوارم که حین ارائهی فردایم گاف ندهم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «boob» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boob