آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ تیر ۱۴۰۳

    Boob

    buːb buːb

    گذشته‌ی ساده:

    boobed

    شکل سوم:

    boobed

    سوم‌شخص مفرد:

    boobs

    وجه وصفی حال:

    boobing

    شکل جمع:

    boobs

    معنی boob | جمله با boob

    noun countable informal

    کالبدشناسی (در زن‌ها) ممه، سینه، پستان

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    The beach was full of bikini-clad women flaunting their big boobs.

    ساحل پر بود از زنان بیکینی‌پوشی که ممه‌های گنده‌شون رو به رخ می‌کشیدن.

    He touched my boobs.

    به سینه‌هایم دست زد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She whispered in his ear, "Do you want to see my boobs?"

    توی گوشش زیر لب گفت: «می‌خوای ممه‌هام رو ببینی؟»

    noun countable informal

    انگلیسی آمریکایی (آدم) احمق، بی‌مغز، خنگ، کودن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    He's a boob, always making foolish decisions.

    او آدم احمقی است و همیشه تصمیم‌های احمقانه می‌گیرد.

    The teacher scolded the student for being a boob and not paying attention in class.

    معلم دانش‌آموز را به دلیل خنگ بودن و بی‌توجهی در کلاس سرزنش کرد.

    noun countable informal

    انگلیسی بریتانیایی سوتی، اشتباه احمقانه، خیطی، گاف

    I can't believe she spilled coffee all over her white shirt, what a boob!

    باورم نمی‌شه قهوه رو روی پیراهن سفیدش ریخت، چه اشتباه احمقانه‌ای!

    He made a boob during the presentation.

    در ارائه سوتی داد.

    verb - intransitive informal

    انگلیسی بریتانیایی سوتی دادن، اشتباه احمقانه انجام دادن، خیطی بالا آوردن، گاف دادن

    She boobed and sent the email to the wrong recipient.

    او اشتباه احمقانه‌ای انجام داد و ایمیل را برای گیرنده‌ی اشتباه فرستاد.

    I hope I don't boob during my presentation tomorrow.

    امیدوارم که حین ارائه‌ی فردایم گاف ندهم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد boob

    1. noun either of two soft fleshy milk-secreting glandular organs on the chest of a woman
      Synonyms:
      breast bosom tit knocker dunce fool idiot dummy dope dumbbell nitwit booby jerk goof fathead goon imbecile pinhead
    1. verb commit a faux pas or a fault or make a serious mistake
      Synonyms:
      sin blunder goof drop-the-ball

    سوال‌های رایج boob

    گذشته‌ی ساده boob چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده boob در زبان انگلیسی boobed است.

    شکل سوم boob چی میشه؟

    شکل سوم boob در زبان انگلیسی boobed است.

    شکل جمع boob چی میشه؟

    شکل جمع boob در زبان انگلیسی boobs است.

    وجه وصفی حال boob چی میشه؟

    وجه وصفی حال boob در زبان انگلیسی boobing است.

    سوم‌شخص مفرد boob چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد boob در زبان انگلیسی boobs است.

    ارجاع به لغت boob

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «boob» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boob

    لغات نزدیک boob

    • - boo boo
    • - boo-boo or booboo
    • - boob
    • - boob tube
    • - booboisie
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.