فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Boob

buːb buːb

گذشته‌ی ساده:

boobed

شکل سوم:

boobed

سوم‌شخص مفرد:

boobs

وجه وصفی حال:

boobing

شکل جمع:

boobs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable informal

کالبدشناسی (در زن‌ها) ممه، سینه، پستان

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

The beach was full of bikini-clad women flaunting their big boobs.

ساحل پر بود از زنان بیکینی‌پوشی که ممه‌های گنده‌شون رو به رخ می‌کشیدن.

He touched my boobs.

به سینه‌هایم دست زد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She whispered in his ear, "Do you want to see my boobs?"

توی گوشش زیر لب گفت: «می‌خوای ممه‌هام رو ببینی؟»

noun countable informal

انگلیسی آمریکایی (آدم) احمق، بی‌مغز، خنگ، کودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

He's a boob, always making foolish decisions.

او آدم احمقی است و همیشه تصمیم‌های احمقانه می‌گیرد.

The teacher scolded the student for being a boob and not paying attention in class.

معلم دانش‌آموز را به دلیل خنگ بودن و بی‌توجهی در کلاس سرزنش کرد.

noun countable informal

انگلیسی بریتانیایی سوتی، اشتباه احمقانه، خیطی، گاف

I can't believe she spilled coffee all over her white shirt, what a boob!

باورم نمی‌شه قهوه رو روی پیراهن سفیدش ریخت، چه اشتباه احمقانه‌ای!

He made a boob during the presentation.

در ارائه سوتی داد.

verb - intransitive informal

انگلیسی بریتانیایی سوتی دادن، اشتباه احمقانه انجام دادن، خیطی بالا آوردن، گاف دادن

She boobed and sent the email to the wrong recipient.

او اشتباه احمقانه‌ای انجام داد و ایمیل را برای گیرنده‌ی اشتباه فرستاد.

I hope I don't boob during my presentation tomorrow.

امیدوارم که حین ارائه‌ی فردایم گاف ندهم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boob

  1. noun either of two soft fleshy milk-secreting glandular organs on the chest of a woman
    Synonyms:
    breast bosom tit knocker dunce fool idiot dummy dope dumbbell nitwit booby jerk goof fathead goon imbecile pinhead
  1. verb commit a faux pas or a fault or make a serious mistake
    Synonyms:
    sin blunder goof drop-the-ball

ارجاع به لغت boob

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boob» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boob

لغات نزدیک boob

پیشنهاد بهبود معانی