شکل جمع:
dummiesشخص لال و گیج و گنگ، آدم ساختگی، مانکن، مصنوعی، بهطور مصنوعی ساختن، آدمک
ساختگی، تصنعی، زائد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They put James' clothes on a dummy and paraded the city.
لباس جیمز را به آدمکی پوشاندند و آن را دور شهر گرداندند.
To deceive the enemy, they placed around the airports several dummy tanks made of wood.
برای گول زدن دشمن، چندین تانک دروغی را که از چوب ساخت بودند در اطراف فرودگاه قرار دادند.
a dummy window painted on the wall
پنجرهی دروغین که بر دیوار نقاشی شده بود
a dummy corporation whose real aim was ...
شرکت قلابی که هدف واقعی آن ... بود.
Paris is not the capital of England, dummy!
خنگ خدا، پایتخت انگلیس پاریس نیست!
(عامیانه) خود را به خریت زدن، تظاهر به ندانستن کردن، انکار کردن
آزمایش، تمرین، امتحان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dummy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dummy