فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dummy

ˈdʌmi ˈdʌmi

شکل جمع:

dummies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

شخص لال و گیج و گنگ، آدم ساختگی، مانکن، مصنوعی، به‌طور مصنوعی ساختن، آدمک

noun adverb

ساختگی، تصنعی، زائد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

They put James' clothes on a dummy and paraded the city.

لباس جیمز را به آدمکی پوشاندند و آن را دور شهر گرداندند.

To deceive the enemy, they placed around the airports several dummy tanks made of wood.

برای گول زدن دشمن، چندین تانک دروغی را که از چوب ساخت بودند در اطراف فرودگاه قرار دادند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a dummy window painted on the wall

پنجره‌ی دروغین که بر دیوار نقاشی شده بود

a dummy corporation whose real aim was ...

شرکت قلابی که هدف واقعی آن ... بود.

Paris is not the capital of England, dummy!

خنگ خدا، پایتخت انگلیس پاریس نیست!

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dummy

  1. noun mannequin
    Synonyms:
    model figure imitation copy substitute duplicate form sham ringer stand-in counterfeit manikin sub
    Antonyms:
    being entity
  1. noun stupid person
    Synonyms:
    fool idiot moron dunce simpleton oaf dimwit dolt numskull blockhead dullard ignoramus
    Antonyms:
    genius brain

Phrasal verbs

dummy up

(عامیانه) خود را به خریت زدن، تظاهر به ندانستن کردن، انکار کردن

Idioms

dummy run

آزمایش، تمرین، امتحان

ارجاع به لغت dummy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dummy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dummy

لغات نزدیک dummy

پیشنهاد بهبود معانی