به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Dummy

ˈdʌmi ˈdʌmi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dummies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    شخص لال و گیج و گنگ، آدم ساختگی، مانکن، مصنوعی، به‌طور مصنوعی ساختن، آدمک
  • noun adverb
    ساختگی، تصنعی، زائد
    • - They put James' clothes on a dummy and paraded the city.
    • - لباس جیمز را به آدمکی پوشاندند و آن را دور شهر گرداندند.
    • - To deceive the enemy, they placed around the airports several dummy tanks made of wood.
    • - برای گول زدن دشمن، چندین تانک دروغی را که از چوب ساخت بودند در اطراف فرودگاه قرار دادند.
    • - a dummy window painted on the wall
    • - پنجره‌ی دروغین که بر دیوار نقاشی شده بود
    • - a dummy corporation whose real aim was ...
    • - شرکت قلابی که هدف واقعی آن ... بود.
    • - Paris is not the capital of England, dummy!
    • - خنگ خدا، پایتخت انگلیس پاریس نیست!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dummy

  1. noun mannequin
    Synonyms: copy, counterfeit, duplicate, figure, form, imitation, manikin, model, ringer, sham, stand-in, sub, substitute
    Antonyms: being, entity
  2. noun stupid person
    Synonyms: blockhead, dimwit, dolt, dullard, dunce, fool, idiot, ignoramus, moron, numskull, oaf, simpleton
    Antonyms: brain, genius

Phrasal verbs

  • dummy up

    (عامیانه) خود را به خریت زدن، تظاهر به ندانستن کردن، انکار کردن

Idioms

  • dummy run

    آزمایش، تمرین، امتحان

ارجاع به لغت dummy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dummy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dummy

لغات نزدیک dummy

پیشنهاد بهبود معانی