آغوش، سینه، بغل، بر، پیش سینه، با آغوش باز پذیرفتن،در آغوش حمل کردن، رازی را در سینه نهفتن، دارای پستان شدن (درمورد دختران)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She had large bosoms.
پستانهای بزرگی داشت.
She pressed the baby to her bosom.
نوزاد را بر سینهی خود فشرد.
to hold someone to ones' bosom
در آغوش گرفتن
in the bosom of his own family
در آغوش (کانون) خانوادهی خودش
the bosom of the sea
در دل دریا
a bosom friend
دوست صمیمی، دوست جون جونی
محبت کردن به، انس گرفتن به
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bosom» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bosom