گذشتهی ساده:
bustedشکل سوم:
bustedسومشخص مفرد:
bustsوجه وصفی حال:
bustingشکل جمع:
bustsمجسمهی نیمتنه، مجسمهی بالاتنه
a bust of Aristotle
مجسمهی نیمتنهی ارسطو
He has a bust of Abraham Lincoln in his office.
او مجسمهی نیمتنهی آبراهام لینکلن را در دفتر کارش دارد.
خرد کردن، خراب کردن، شکستن
The earthquake busted the house in half.
زلزله خانه را به دو نیم کرد.
He fell down and busted his arm.
افتاد و دستش شکست.
اقتصاد ورشکست کردن، مفلس کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
The marriage of his daughter busted Javad completely.
ازدواج دختر جواد حسابی او را مفلس کرد.
به رابطهای پایان دادن، جدا شدن
She has not left the house since she busted up with her fiancé.
از وقتی که با نامزدش به هم زده از خانه بیرون نرفته.
رام کردن، اهلی کردن
to bust a wild horse
اسب وحشی را رام کردن
تنزل رتبه دادن
He was busted from a colonel to a major.
از درجهی سرهنگی به سرگردی تنزل رتبه یافت.
بازداشت کردن، توقیف کردن
I had never been busted before.
قبلاً هرگز بازداشت نشده بودم.
حمله کردن، دستبرد زدن
The police busted the brothel and arrested nine people.
پلیس به فاحشهخانه ریخت و نه نفر را بازداشت کرد.
زدن، ضربه زدن
Sit or I'll bust you on the head.
بنشین؛ وگرنه میزنم توی سرت.
ترکیدن، منفجر شدن
اقتصاد ورشکست شدن، مفلس شدن
They wasted their money and busted.
آنها پول خود را حرام کردند و ورشکست شدند.
اقتصاد ورشکسته
به هم زدن، ترک رابطه کردن، از هم جدا شدن، به رابطه خاتمه دادن
خراب کردن، داغان کردن، منهدم کردن، نابود کردن
کامیابی و ناکامی، رونق و کسادی، رونق و ورشکستگی، موفقیت و شکست، رونق و رکود (وضعیتی که در آن یک اقتصاد یا کسبوکار بهطور منظم دورههای افزایش فعالیت و موفقیت و پس از آن دورههای شکست را پشت سر میگذارد)
ورشکست شدن، (به خاطر ضرر) تعطیل شدن، ناموفق شدن، شکست خوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bust» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bust