آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Bust

    bʌst bʌst

    گذشته‌ی ساده:

    busted

    شکل سوم:

    busted

    سوم‌شخص مفرد:

    busts

    وجه وصفی حال:

    busting

    شکل جمع:

    busts

    معنی bust | جمله با bust

    noun countable

    مجسمه‌ی نیم‌تنه، مجسمه‌ی بالاتنه

    a bust of Aristotle

    مجسمه‌ی نیم‌تنه‌ی ارسطو

    He has a bust of Abraham Lincoln in his office.

    او مجسمه‌ی نیم‌تنه‌ی آبراهام لینکلن را در دفتر کارش دارد.

    noun countable

    بالاتنه، سینه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    She has a big bust.

    سینه‌ی بزرگی دارد.

    verb - transitive

    خرد کردن، خراب کردن، شکستن

    The earthquake busted the house in half.

    زلزله خانه را به دو نیم کرد.

    He fell down and busted his arm.

    افتاد و دستش شکست.

    verb - transitive

    اقتصاد ورشکست کردن، مفلس کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    The marriage of his daughter busted Javad completely.

    ازدواج دختر جواد حسابی او را مفلس کرد.

    verb - transitive

    به رابطه‌ای پایان دادن، جدا شدن

    She has not left the house since she busted up with her fiancé.

    از وقتی که با نامزدش به هم زده از خانه بیرون نرفته.

    verb - transitive

    رام کردن، اهلی کردن

    to bust a wild horse

    اسب وحشی را رام کردن

    verb - transitive

    تنزل رتبه دادن

    He was busted from a colonel to a major.

    از درجه‌ی سرهنگی به سرگردی تنزل رتبه یافت.

    verb - transitive

    بازداشت کردن، توقیف کردن

    I had never been busted before.

    قبلاً هرگز بازداشت نشده بودم.

    verb - transitive

    حمله کردن، دستبرد زدن

    The police busted the brothel and arrested nine people.

    پلیس به فاحشه‌خانه ریخت و نه نفر را بازداشت کرد.

    verb - transitive

    زدن، ضربه زدن

    Sit or I'll bust you on the head.

    بنشین؛ وگرنه می‌زنم توی سرت.

    verb - intransitive

    ترکیدن، منفجر شدن

    verb - intransitive

    اقتصاد ورشکست شدن، مفلس شدن

    They wasted their money and busted.

    آن‌ها پول خود را حرام کردند و ورشکست شدند.

    adjective

    اقتصاد ورشکسته

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bust

    1. noun chest of human
      Synonyms:
      chest breast bosom front
    1. noun arrest for illegal action
      Synonyms:
      arrest capture apprehension detention seizure raid pickup pinch nab cop search
      Antonyms:
      exoneration
    1. verb ruin, impoverish
      Synonyms:
      fail break crash go bankrupt become insolvent ruin pauperize fold up go into Chapter 11
      Antonyms:
      help aid
    1. verb arrest for illegal action
      Synonyms:
      catch apprehend detain pick up nab collar cop pinch pull in arrest raid search
      Antonyms:
      let go exonerate
    1. verb physically break
      Synonyms:
      rupture fracture burst fold
      Antonyms:
      fix mend

    Phrasal verbs

    bust out

    شروع کردن (ناگهانی)

    دررفتن، فرار کردن (از زندان)

    bust up

    به هم زدن، ترک رابطه کردن، از هم جدا شدن، به رابطه خاتمه دادن

    خراب کردن، داغان کردن، منهدم کردن، نابود کردن

    Collocations

    boom and bust

    کامیابی و ناکامی، رونق و کسادی، رونق و ورشکستگی، موفقیت و شکست، رونق و رکود (وضعیتی که در آن یک اقتصاد یا کسب‌وکار به‌طور منظم دوره‌های افزایش فعالیت و موفقیت و پس از آن دوره‌های شکست را پشت سر می‌گذارد)

    go bust

    ورشکست شدن، (به خاطر ضرر) تعطیل شدن، ناموفق شدن، شکست خوردن

    سوال‌های رایج bust

    گذشته‌ی ساده bust چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bust در زبان انگلیسی busted است.

    شکل سوم bust چی میشه؟

    شکل سوم bust در زبان انگلیسی busted است.

    شکل جمع bust چی میشه؟

    شکل جمع bust در زبان انگلیسی busts است.

    وجه وصفی حال bust چی میشه؟

    وجه وصفی حال bust در زبان انگلیسی busting است.

    سوم‌شخص مفرد bust چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bust در زبان انگلیسی busts است.

    ارجاع به لغت bust

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bust» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bust

    لغات نزدیک bust

    • - buss
    • - bussin'
    • - bust
    • - bust out
    • - bust up
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.