شکل جمع:
apprehensionsبیم، هراس، خوف، تشویش، ترس، دلهره، نگرانی، دلواپسی، واهمه
Fatemeh clasped her hands in apprehension.
فاطمه دستهای خود را از شدت نگرانی در هم جفت کرد.
The police officer approached the suspect with apprehension.
افسر پلیس با دلهره به مظنون نزدیک شد.
بازداشت، دستگیری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The news of the two murderers' apprehension was printed in the newspapers.
خبر دستگیری دو قاتل در روزنامهها چاپ شد.
درک، فهم، ادراک
From the point of view of apprehension, man surpasses all animals.
انسان از نظر ادراک از همهی حیوانات بهتر است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «apprehension» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/apprehension