آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Ease

    iːz iːz

    گذشته‌ی ساده:

    eased

    شکل سوم:

    eased

    سوم‌شخص مفرد:

    eases

    وجه وصفی حال:

    easing

    معنی ease | جمله با ease

    noun uncountable B2

    آسانی، سهولت، آسودگی

    ease of mind

    آسودگی خیال

    There is ease in the family and in the society.

    در خانواده و اجتماع آسایش برقرار است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He lived in luxury and ease.

    او در تجمل و راحتی زنگی می‌کرد.

    He jumped over the fence with ease.

    به‌ آسانی از روی نرده پرید.

    to write with ease

    روان نوشتن

    On holidays, I like to take my ease.

    در روزهای تعطیل دوست دارم فقط استراحت کنم.

    verb - transitive

    (درد و محنت) کاستن، تسکین دادن، فرونشاندن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    She eased and cared for the sick.

    او از بیماران دلجویی و پرستاری می‌کرد.

    She took an aspirin to ease the pain.

    برای تسکین درد آسپرین خورد.

    verb - transitive

    حرکت دادن، جا دادن

    to ease the piano into a corner

    پیانو را در گوشه‌ای جا دادن

    She eased herself into the chair.

    او با آرامش در صندلی قرار گرفت.

    verb - transitive

    شل کردن

    Ease the spring gently!

    به‌ آرامی فنر را شل کن!

    verb - transitive

    راحت کردن، سبک کردن، آزاد کردن

    A hot bath often eases and relaxes.

    حمام گرم اغلب باعث آسودگی و تمدد اعصاب می‌شود.

    Ease up on this student, his mother died yesterday.

    با این شاگرد سخت‌گیری نکن، مادرش دیروز فوت کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد ease

    1. noun peace, quiet; lack of difficulty
      Synonyms:
      calm quiet rest happiness contentment satisfaction relaxation tranquility comfort security repose leisure calmness quietness easiness enjoyment restfulness prosperity luxury peace of mind content quietude idleness inactivity passivity inertia ataraxia gratification inertness affluence supinity requiescence bed of roses
      Antonyms:
      difficulty uneasiness unrest turmoil strife disquiet furor excitableness
    1. noun facility, freedom
      Synonyms:
      freedom liberty efficiency familiarity simplicity naturalness cleverness skillfulness expertise expertness dexterity adroitness knack poise composure aplomb nonchalance insouciance easygoingness relaxedness unconstraint informality unreservedness smoothness flexibility quickness dispatch readiness affability breeze child’s play cinch pushover snap setup smooth sailing effortlessness unaffectedness duck soup
      Antonyms:
      difficulty restriction effort inhibition perplexity
    1. verb alleviate, help
      Synonyms:
      help assist aid relieve mitigate improve facilitate promote comfort soothe cure expedite forward lessen lighten calm appease nurse relax release soften moderate pacify still abate allay ameliorate assuage attend to cheer clear the way disburden disengage doctor further let up on lift make easier meliorate mollify open the door palliate quiet relent run interference for simplify slacken speed speed up tranquilize untighten anesthetize
      Antonyms:
      worsen increase annoy irritate vex perplex
    1. verb guide, move carefully
      Synonyms:
      handle steer maneuver move carefully slide slip inch squeeze insert remove loosen slacken slack relax untighten loose facilitate induce extricate disentangle set right right edge join
      Antonyms:
      make difficult vex

    Phrasal verbs

    ease off

    (از نظر شدت یا فعالیت یا سرعت یا میزان) کم شدن

    ease out

    (با لطایف‌الحیل) بیرون کردن، از سر باز کردن

    ease up

    (عامیانه) سخت نگرفتن، ارفاق کردن

    Collocations

    at ease

    1- بی‌دردسر، بی‌خیال، در ناز و نعمت، در فراغت 2- (ارتش) فرمان آزاد، آزاد، راحت باش

    ease the rudder (or helm)

    (کشتی‌رانی) سکان را به آرامی کشیدن، سکان را به تدریج چرخاندن

    Idioms

    take one's ease

    آسوده‌خاطر و راحت شدن یا بودن

    لغات هم‌خانواده ease

    • noun
      ease, unease, easiness, uneasiness
    • adjective
      easy, uneasy
    • verb - transitive
      ease
    • adverb
      easily, uneasily, easy

    سوال‌های رایج ease

    گذشته‌ی ساده ease چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده ease در زبان انگلیسی eased است.

    شکل سوم ease چی میشه؟

    شکل سوم ease در زبان انگلیسی eased است.

    وجه وصفی حال ease چی میشه؟

    وجه وصفی حال ease در زبان انگلیسی easing است.

    سوم‌شخص مفرد ease چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد ease در زبان انگلیسی eases است.

    ارجاع به لغت ease

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «ease» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ease

    لغات نزدیک ease

    • - earwax
    • - earwig
    • - ease
    • - ease off
    • - ease out
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    motivator move forward move house multitude playfulness playlist plight pls poesy poignant permission perplexity persecution personal personally پنبه مرفه شست هل دادن آپدیت امضا املا ارتقا انشا انشعاب منشعب گله گزار گله‌گزاری شماره گذاری کردن علامت‌گذار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.