گذشتهی ساده:
easedشکل سوم:
easedسومشخص مفرد:
easesوجه وصفی حال:
easingآسانی، سهولت، آسودگی
ease of mind
آسودگی خیال
There is ease in the family and in the society.
در خانواده و اجتماع آسایش برقرار است.
He lived in luxury and ease.
او در تجمل و راحتی زنگی میکرد.
He jumped over the fence with ease.
به آسانی از روی نرده پرید.
to write with ease
روان نوشتن
On holidays, I like to take my ease.
در روزهای تعطیل دوست دارم فقط استراحت کنم.
(درد و محنت) کاستن، تسکین دادن، فرونشاندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She eased and cared for the sick.
او از بیماران دلجویی و پرستاری میکرد.
She took an aspirin to ease the pain.
برای تسکین درد آسپرین خورد.
حرکت دادن، جا دادن
to ease the piano into a corner
پیانو را در گوشهای جا دادن
She eased herself into the chair.
او با آرامش در صندلی قرار گرفت.
شل کردن
Ease the spring gently!
به آرامی فنر را شل کن!
راحت کردن، سبک کردن، آزاد کردن
A hot bath often eases and relaxes.
حمام گرم اغلب باعث آسودگی و تمدد اعصاب میشود.
Ease up on this student, his mother died yesterday.
با این شاگرد سختگیری نکن، مادرش دیروز فوت کرد.
(از نظر شدت یا فعالیت یا سرعت یا میزان) کم شدن
(با لطایفالحیل) بیرون کردن، از سر باز کردن
(عامیانه) سخت نگرفتن، ارفاق کردن
1- بیدردسر، بیخیال، در ناز و نعمت، در فراغت 2- (ارتش) فرمان آزاد، آزاد، راحت باش
(کشتیرانی) سکان را به آرامی کشیدن، سکان را به تدریج چرخاندن
آسودهخاطر و راحت شدن یا بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ease» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ease