فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Inch

ɪntʃ ɪntʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    inched
  • شکل سوم:

    inched
  • سوم شخص مفرد:

    inches
  • وجه وصفی حال:

    inching
  • شکل جمع:

    inches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    اینچ، مقیاس طول برابر ۲/۵۴ سانتیمتر
    • - 10"
    • - 10 اینچ
    • - I escaped death by an inch.
    • - چیزی نمانده بود بمیرم.
  • verb - transitive
    کم کم پیش رفتن، ذره ذره جلو رفتن
    • - She inched toward me.
    • - او کم‌کم به سویم آمد.
  • verb - intransitive
    (دلیل) آهسته رفتن
  • noun
    (ایرلند و اسکاتلند) زمین دور افتاده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inch

  1. noun one-twelfth of a foot/2.54 centimeters measured
    Synonyms: fingerbreadth, one thirty-sixth of a yard, square

Idioms

ارجاع به لغت inch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inch

لغات نزدیک inch

پیشنهاد بهبود معانی