فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Inch

ɪntʃ ɪntʃ

گذشته‌ی ساده:

inched

شکل سوم:

inched

سوم‌شخص مفرد:

inches

وجه وصفی حال:

inching

شکل جمع:

inches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

اینچ، مقیاس طول برابر ۲/۵۴ سانتیمتر

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

10"

10 اینچ

I escaped death by an inch.

چیزی نمانده بود بمیرم.

verb - transitive

کم کم پیش رفتن، ذره ذره جلو رفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

She inched toward me.

او کم‌کم به سویم آمد.

verb - intransitive

(دلیل) آهسته رفتن

noun

(ایرلند و اسکاتلند) زمین دور افتاده

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inch

  1. noun one-twelfth of a foot/2.54 centimeters measured
    Synonyms:
    square one thirty-sixth of a yard fingerbreadth

Idioms

every inch

کاملاً، از هر نظر

inch by inch (or by inches)

کم‌کم، به درجات، آهسته

within an inch of

بسیار نزدیک به

within an inch of one's life

تقریباً تا سرحد مرگ

ارجاع به لغت inch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inch

لغات نزدیک inch

پیشنهاد بهبود معانی