خردخرد، رفتهرفته، بهتدریج، کمکم، متدرجاً، آهستهآهسته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She approached her goals inchmeal, taking small steps every day.
او رفتهرفته به اهداف خود نزدیک شد و هر روز قدمهای کوچکی برمیداشت.
The ice melted inchmeal, revealing the rocks beneath.
یخ بهتدریج ذوب و سنگهای زیر پیدا شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inchmeal» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inchmeal