با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Inchoate

ɪnˈkoʊeɪt ɪnˈkoʊeɪt ɪnˈkəʊət ɪnˈkəʊət ɪnˈkəʊət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adjective adverb
آغاز کردن، بنیاد نهادن، تازه به‌وجود آمده، نیمه‌تمام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- inchoate ideas
- عقاید تازه ایجاد‌شده، اندیشه‌های نوپا
- The general plan is inchoate and vague.
- نقشه‌ی کلی ناقص و مبهم است.
- an inchoate right of dower
- حق مشروط به جهیزیه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inchoate

  1. adjective undeveloped, beginning
    Synonyms: amorphous, elementary, embryonic, formless, immature, imperfect, inceptive, incipient, just begun, nascent, preliminary, rudimentary, shapeless, unfinished, unformed, unshaped
    Antonyms: developed, grown, mature

ارجاع به لغت inchoate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inchoate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inchoate

لغات نزدیک inchoate

پیشنهاد بهبود معانی