فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Embryonic

ˌembriˈɑːnɪk ˌembriˈɒnɪk

معنی و نمونه‌جمله

adjective

رویانی، جنینی، (مجازاً) نارس، اولیه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The project is still passing its embryonic stage.

هنوز طرح مراحل اولیه خود را می‌گذراند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد embryonic

  1. adjective rudimentary
    Synonyms:
    early elementary immature undeveloped developing beginning incipient evolving germinal

ارجاع به لغت embryonic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embryonic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embryonic

لغات نزدیک embryonic

پیشنهاد بهبود معانی