با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Steer

stɪr stɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    steered
  • شکل سوم:

    steered
  • سوم‌شخص مفرد:

    steers
  • وجه وصفی حال:

    steering
  • شکل جمع:

    steers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb B2
هدایت کردن، اداره کردن، راندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun verb - transitive verb - intransitive adverb
راندن، بردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، گوساله پرواری، رهبری، حکومت
- to steer a satellite
- ماهواره را هدایت کردن
- to steer a car
- اتومبیل راندن
- to steer a bicycle
- دوچرخه راندن
- He steered the country toward peace and prosperity.
- او کشور را به سوی صلح و رونق رهبری کرد.
- Cyrus always steers the conversation into subjects in which he is interested.
- سیروس همیشه صحبت را به مطالب مورد‌علاقه‌ی خودش می‌کشاند.
- He steered the team to victory.
- او تیم را به پیروزی رساند.
- a car that steers easily
- اتومبیلی که راندن آن آسان است
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد steer

  1. verb guide, direct on a course
    Synonyms: beacon, be in the driver’s seat, captain, conduct, control, drive, escort, govern, head for, helm, herd, lead, pilot, point, route, run, run things, see, shepherd, show, skipper, take over, take the helm, take the reins

Idioms

  • steer clear of

    فاصله گرفتن، دوری کردن، احتراز کردن، اجتناب کردن، کنار گذاشتن، بیخیال شدن

ارجاع به لغت steer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «steer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/steer

لغات نزدیک steer

پیشنهاد بهبود معانی