گذشتهی ساده:
steeredشکل سوم:
steeredسومشخص مفرد:
steersوجه وصفی حال:
steeringشکل جمع:
steersهدایت کردن، اداره کردن، راندن
راندن، بردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، گوساله پرواری، رهبری، حکومت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to steer a satellite
ماهواره را هدایت کردن
to steer a car
اتومبیل راندن
to steer a bicycle
دوچرخه راندن
He steered the country toward peace and prosperity.
او کشور را به سوی صلح و رونق رهبری کرد.
Cyrus always steers the conversation into subjects in which he is interested.
سیروس همیشه صحبت را به مطالب موردعلاقهی خودش میکشاند.
He steered the team to victory.
او تیم را به پیروزی رساند.
a car that steers easily
اتومبیلی که راندن آن آسان است
فاصله گرفتن، دوری کردن، احتراز کردن، اجتناب کردن، کنار گذاشتن، بیخیال شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «steer» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/steer