گذشتهی ساده:
governedشکل سوم:
governedسومشخص مفرد:
governsوجه وصفی حال:
governingحکومت کردن، حکمرانی کردن، تابع خود کردن، حاکم بودن، فرمانداری کردن، تعیین کردن، کنترل کردن، مقررداشتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Nader governed the country with an iron fist.
نادر کشور را با مشتی آهنین اداره میکرد.
to govern public opinion
افکار عمومی را تحتتأثیر قرار دادن
Govern your anger!
خشم خود را مهار کن!
The forces that govern prices.
نیروهایی که قیمتها را تعیین (معین) میکند.
The principles that govern phenomena.
اصولی که چگونگی پدیدهها را تعیین میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «govern» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/govern