با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Predispose

ˌprid·ɪˈspoʊz ˌpriːdɪsˈpəʊz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    predisposed
  • شکل سوم:

    predisposed
  • سوم‌شخص مفرد:

    predisposes
  • وجه وصفی حال:

    predisposing

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
مستعد کردن، پیشگرای کردن، متمایل کردن، پذیرا کردن، زمینه را مهیا کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- fatigue predisposes one to illness.
- خستگی انسان را مستعد بیماری می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد predispose

  1. verb influence to believe something
    Synonyms: activate, affect, animate, bend, bias, cultivate, dispose, govern, impress, incline, indoctrinate, induce, inspire, lead, make expectant, make of a mind to, prejudice, prepare, prime, prompt, stimulate, strike, sway, teach, urge
    Antonyms: discourage, dissuade

ارجاع به لغت predispose

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «predispose» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/predispose

لغات نزدیک predispose

پیشنهاد بهبود معانی