گذشتهی ساده:
predisposedشکل سوم:
predisposedسومشخص مفرد:
predisposesوجه وصفی حال:
predisposingمستعد کردن، پیشگرای کردن، متمایل کردن، پذیرا کردن، زمینه را مهیا کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
fatigue predisposes one to illness.
خستگی انسان را مستعد بیماری میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «predispose» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/predispose