آموختن، تعلیم دادن، درس دادن، تدریس کردن، یاد دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
to teach a child (how) to swim
به کودک شنا یاد دادن
My father used to teach me English.
پدرم به من انگلیسی میآموخت.
Nasser teaches mathematics.
ناصر ریاضیات درس میدهد.
For several years I taught English literature at the University of Missouri.
چندین سال در دانشگاه میسوری ادبیات انگلیس تدریس کردم.
You lost all your money? that'll teach you not to gamble!
همهی پولت را باختی؟ تا تو باشی و دیگر قمار نکنی!
I'll teach you to call me a liar!
کاری خواهم کرد که دیگر مرا دروغگو نخوانی!
let this defeat teach you a lesson!
بگذار این شکست برایت درس عبرت باشد!
Christ taught kindness and forgiveness.
عیسی مهربانی و بخشندگی را تعلیم میداد.
معلمی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Mr. Hafezian teaches well.
آقای حافظیان خوب درس میدهد.
teach one's grandmother to suck eggs
کوشش به تعلیم دادن کسی که خودش استادکار است
(you can't) teach an old dog new tricks
به آدم پیر یا کهنه کار نمیشود روش تازه آموخت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «teach» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/teach