آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Teach

    tiːtʃ tiːtʃ

    گذشته‌ی ساده:

    taught

    شکل سوم:

    taught

    سوم‌شخص مفرد:

    teaches

    وجه وصفی حال:

    teaching

    معنی teach | جمله با teach

    verb - transitive A1

    آموختن، تعلیم دادن، درس دادن، تدریس کردن، یاد دادن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    to teach a child (how) to swim

    به کودک شنا یاد دادن

    My father used to teach me English.

    پدرم به من انگلیسی می‌آموخت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Nasser teaches mathematics.

    ناصر ریاضیات درس می‌دهد.

    For several years I taught English literature at the University of Missouri.

    چندین سال در دانشگاه میسوری ادبیات انگلیس تدریس کردم.

    You lost all your money? that'll teach you not to gamble!

    همه‌ی پولت را باختی؟ تا تو باشی و دیگر قمار نکنی!

    I'll teach you to call me a liar!

    کاری خواهم کرد که دیگر مرا دروغگو نخوانی!

    let this defeat teach you a lesson!

    بگذار این شکست برایت درس عبرت باشد!

    Christ taught kindness and forgiveness.

    عیسی مهربانی و بخشندگی را تعلیم می‌داد.

    verb - intransitive

    معلمی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    Mr. Hafezian teaches well.

    آقای حافظیان خوب درس می‌دهد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد teach

    1. verb educate; instill knowledge
      Synonyms:
      train instruct educate inform guide coach tutor explain demonstrate direct show lecture develop prepare discipline ground form rear nurture sharpen improve mind initiate impart give instruction give lessons communicate illustrate interpret brief exercise drill catechize expound indoctrinate inculcate implant give the facts open eyes fit polish up edify enlighten advise show the ropes cram break in pound into profess brainwash
      Antonyms:
      learn

    Idioms

    teach one's grandmother to suck eggs

    کوشش به تعلیم دادن کسی که خودش استادکار است

    (you can't) teach an old dog new tricks

    به آدم پیر یا کهنه کار نمی‌شود روش تازه آموخت

    لغات هم‌خانواده teach

    noun
    teacher, teaching, teachings
    verb - transitive
    teach

    سوال‌های رایج teach

    گذشته‌ی ساده teach چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده teach در زبان انگلیسی taught است.

    شکل سوم teach چی میشه؟

    شکل سوم teach در زبان انگلیسی taught است.

    وجه وصفی حال teach چی میشه؟

    وجه وصفی حال teach در زبان انگلیسی teaching است.

    سوم‌شخص مفرد teach چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد teach در زبان انگلیسی teaches است.

    ارجاع به لغت teach

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «teach» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/teach

    لغات نزدیک teach

    • - teaberry
    • - teabowl
    • - teach
    • - teach an old dog new tricks
    • - teach one's grandmother to suck eggs
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tend I'm afraid so vehemently long-running disagreement respectfully disagree reach a compromise i imminently eventful instead initiation instinctively insufficient غلتان غذا قلیان قورت غوره غیظ فائض فطرت فراق فصیح فضول التزام فهرست قانون‌گذار قانون گذاری کردن
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.