گذشتهی ساده:
tutoredشکل سوم:
tutoredسومشخص مفرد:
tutorsوجه وصفی حال:
tutoringشکل جمع:
tutorsمعلم خصوصی، مدرس خصوصی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The tutor worked with this boy twice a week to improve his reading skills.
این معلم خصوصی هفتهای دو بار با این پسر کار میکرد تا مهارتهای خواندن او را بهبود بخشد.
My parents hired a tutor to teach me Spanish.
پدرومادرم یک مدرس خصوصی استخدام کردند تا به من اسپانیایی یاد بدهد.
انگلیسی بریتانیایی استاد مشاور، استاد راهنما
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The tutor provided invaluable guidance to his students.
استاد مشاور راهنماییهای ارزشمندی به دانشجویانش ارائه کرد.
I met with my tutor once a week to receive feedback.
هفتهای یکبار با استاد راهنمایم ملاقات میکردم تا بازخورد دریافت کنم.
درس دادن، آموزش دادن (خصوصی)، بهصورت خصوصی درس دادن، تدریس کردن
My neighbor has agreed to tutor my son in math after school.
همسایهام پذیرفته است که بعد از مدرسه به پسرم ریاضی درس بدهد.
I need someone to tutor me in music theory before my upcoming exam.
به کسی نیاز دارم که پیش از امتحان آتیام تئوری موسیقی را به من آموزش دهد.
Her work was divided between tutoring and research.
کار او بین تدریس و تحقیق تقسیم شده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tutor» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tutor