آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ اسفند ۱۴۰۲

    Instruct

    ɪnˈstrʌkt ɪnˈstrʌkt

    گذشته‌ی ساده:

    instructed

    شکل سوم:

    instructed

    سوم‌شخص مفرد:

    instructs

    وجه وصفی حال:

    instructing

    معنی instruct | جمله با instruct

    verb - transitive C1

    فرمان دادن، دستور دادن، امرونهی کردن، امر کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The officer instructed the soldiers to shoot.

    افسر به سربازان دستور داد که تیراندازی کنند.

    We were instructed that today the office is closed.

    به ما دستور دادند که امروز اداره تعطیل است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    You must do as you are instructed.

    بایستی آن‌طوری که به شما دستور می‌دهند، عمل کنید.

    verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی حقوق وکیل گرفتن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    He decided to instruct for courtroom representation.

    او تصمیم گرفت برای حضور در دادگاه وکیل بگیرد.

    You should instruct to represent you in court.

    شما باید برای حضور در دادگاه وکیل بگیرید.

    verb - transitive

    حقوق آموزاندن، تدریس کردن، اطلاع دادن، آگاهی دادن، رهنمود دادن (از قاضی به هیئت‌منصفه)

    The judge instructed the jury.

    قاضی به هیئت داوران رهنمود داد.

    The judge will instruct the jury on how to interpret the evidence.

    قاضی به هیئت‌منصفه نحوه‌ی تفسیر شواهد را اطلاع می‌دهد.

    verb - transitive

    آموزاندن، راهنمایی کردن، تعلیم دادن، یاد دادن، آموزش دادن، آموختن، درس دادن، آگاه کردن

    He had a tutor to instruct him in English.

    او معلم خصوصی داشت که به او زبان انگلیسی آموزش می‌داد.

    She instructed music.

    او موسیقی تعلیم می‌داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The senses instruct us of most dangers.

    حواس ما را به اکثر خطرها آگاه می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد instruct

    1. verb inform, teach
      Synonyms:
      tell teach notify advise disclose reveal educate train guide counsel coach tutor brief update enlighten school acquaint apprise lecture discipline drill ground lead pilot steer keep posted clue in wise up break it to break in drum into brainwash engineer level give lessons
      Antonyms:
      learn
    1. verb order, command
      Synonyms:
      tell direct define command assign charge warn bid enjoin prescribe
      Antonyms:
      ask

    لغات هم‌خانواده instruct

    • noun
      instruction, instructor
    • adjective
      instructive, instructional
    • verb - transitive
      instruct
    • adverb
      instructively

    سوال‌های رایج instruct

    گذشته‌ی ساده instruct چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده instruct در زبان انگلیسی instructed است.

    شکل سوم instruct چی میشه؟

    شکل سوم instruct در زبان انگلیسی instructed است.

    وجه وصفی حال instruct چی میشه؟

    وجه وصفی حال instruct در زبان انگلیسی instructing است.

    سوم‌شخص مفرد instruct چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد instruct در زبان انگلیسی instructs است.

    ارجاع به لغت instruct

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «instruct» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/instruct

    لغات نزدیک instruct

    • - institutive
    • - instr
    • - instruct
    • - instructed
    • - instruction
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.