آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Counsel

    ˈkaʊnsl ˈkaʊnsl

    گذشته‌ی ساده:

    counselled

    شکل سوم:

    counselled

    سوم‌شخص مفرد:

    counsels

    وجه وصفی حال:

    counselling

    شکل جمع:

    counsels

    معنی counsel | جمله با counsel

    noun C2

    مشاورحقوقی، وکیل، اندرز، مشاوره دو نفری، کنکاش، مشورت، تدبیر، رایزنی، نصیحت، توصیه، پند، رهنمود

    Their counsel lasted two hours.

    کنکاش آنان دو ساعت طول کشید.

    They did not listen to the counsel of their elders.

    آنان به اندرز بزرگترهای خود گوش فرا ندادند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He is a person whose counsel we had already heard.

    او کسی است که رهنمودهایش را قبلاً هم شنیده بودیم.

    You should seek the advice of counsel.

    باید از مشاور(ان) حقوقی رهنمود بخواهی.

    counsel for the defense

    وکیل‌مدافع

    wise counsel

    پند عاقلانه

    verb - transitive

    پند دادن(به)، توصیه کردن، نظریه دادن، اندرز دادن، نصیحت کردن، سفارش کردن، رایزنی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    He counselled us to keep our cool.

    او به ما سفارش کرد که خونسردی خود را حفظ کنیم.

    Part of his work is to counsel juvenile delinquents.

    بخشی از کار او اندرز دادن به جوانان بزهکار است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد counsel

    1. noun guidance
      Synonyms:
      advice instruction direction recommendation suggestion information warning consideration consultation advisement caution deliberation forethought tip admonition steer tip-off word to the wise two cents’ worth kibitz
    1. noun legal representative
      Synonyms:
      attorney advocate counselor legal adviser solicitor mouthpiece barrister adviser legal eagle legal beagle shyster lip patch bomber
    1. verb give advice
      Synonyms:
      advise suggest recommend warn guide direct inform instruct teach caution urge prompt steer give pointer admonish charge enjoin prescribe tip advocate show the ropes keep posted tip off put on to exhort wise one up give two cents order put bug in ear kibitz tout huddle confab put heads together

    Collocations

    hold (or take) counsel (with somebody)

    مشاوره (کنکاش) کردن (با کسی)

    take counsel together

    با هم مشورت (کنکاش) کردن

    Idioms

    a counsel of perfection

    اندرزی که خوب است؛ ولی انجامش دشوار یا نشدنی است.

    keep one's own counsel

    دست خود را رو نکردن، (اندیشه یا نقشه و غیره‌ی خود را) پنهان نگهداشتن

    سوال‌های رایج counsel

    گذشته‌ی ساده counsel چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده counsel در زبان انگلیسی counselled است.

    شکل سوم counsel چی میشه؟

    شکل سوم counsel در زبان انگلیسی counselled است.

    شکل جمع counsel چی میشه؟

    شکل جمع counsel در زبان انگلیسی counsels است.

    وجه وصفی حال counsel چی میشه؟

    وجه وصفی حال counsel در زبان انگلیسی counselling است.

    سوم‌شخص مفرد counsel چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد counsel در زبان انگلیسی counsels است.

    ارجاع به لغت counsel

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «counsel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/counsel

    لغات نزدیک counsel

    • - councilman
    • - councilor
    • - counsel
    • - counselling
    • - counselor
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین کردن وهله
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.