گذشتهی ساده:
counselledشکل سوم:
counselledسومشخص مفرد:
counselsوجه وصفی حال:
counsellingشکل جمع:
counselsمشاورحقوقی، وکیل، اندرز، مشاوره دو نفری، کنکاش، مشورت، تدبیر، رایزنی، نصیحت، توصیه، پند، رهنمود
Their counsel lasted two hours.
کنکاش آنان دو ساعت طول کشید.
They did not listen to the counsel of their elders.
آنان به اندرز بزرگترهای خود گوش فرا ندادند.
He is a person whose counsel we had already heard.
او کسی است که رهنمودهایش را قبلاً هم شنیده بودیم.
You should seek the advice of counsel.
باید از مشاور(ان) حقوقی رهنمود بخواهی.
counsel for the defense
وکیلمدافع
wise counsel
پند عاقلانه
پند دادن(به)، توصیه کردن، نظریه دادن، اندرز دادن، نصیحت کردن، سفارش کردن، رایزنی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He counselled us to keep our cool.
او به ما سفارش کرد که خونسردی خود را حفظ کنیم.
Part of his work is to counsel juvenile delinquents.
بخشی از کار او اندرز دادن به جوانان بزهکار است.
hold (or take) counsel (with somebody)
مشاوره (کنکاش) کردن (با کسی)
با هم مشورت (کنکاش) کردن
اندرزی که خوب است؛ ولی انجامش دشوار یا نشدنی است.
دست خود را رو نکردن، (اندیشه یا نقشه و غیرهی خود را) پنهان نگهداشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «counsel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/counsel