Warn

wɔːrn wɔːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    warned
  • شکل سوم:

    warned
  • سوم‌شخص مفرد:

    warns
  • وجه وصفی حال:

    warning

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B1
هشدار دادن، آگاه کردن، اخطار دادن، تذکر دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- I warned them not to be late again.
- به آن‌ها اخطار دادم که دوباره دیر نیایند.
- I warned them about the storm.
- درباره‌ی توفان به آن‌ها هشدار دادم.
- I must warn you that these are my personal opinions.
- لازم به تذکر است که اینها نظریات شخصی خودم هستند.
- He warned me against swimming in that turbulent river.
- او به من هشدار داد که در آن رود پرتلاطم شنا نکنم.
- The farmer warned us off his orchard.
- کشاورز به ما اخطار کرد که به باغ او وارد نشویم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد warn

  1. verb give notice of possible occurrence
    Synonyms: acquaint, address, admonish, advise, advocate, alert, apprise, caution, clue, clue in, counsel, cry wolf, deprecate, direct, dissuade, enjoin, exhort, fill in, forbid, forearm, forewarn, give fair warning, give the high sign, give warning, guide, hint, inform, instruct, lay it out, make aware, notify, order, post, predict, prepare, prescribe, prompt, put on guard, recommend, remind, remonstrate, reprove, signal, suggest, summon, tell, threaten, tip, tip off, urge, wise up

Phrasal verbs

ارجاع به لغت warn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «warn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/warn

لغات نزدیک warn

پیشنهاد بهبود معانی