گذشتهی ساده:
informedشکل سوم:
informedسومشخص مفرد:
informsوجه وصفی حال:
informingآگاهی دادن، آگاه کردن، گفتن، اطلاع دادن، چغلی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We must inform the police.
بایستی به پلیس خبر بدهیم.
He informed on his own brother.
او برادر خودش را لو داد.
He informed us of the news.
او خبر را به ما اطلاع داد.
an educated and well-informed person
آدم تحصیلکرده و کاملاً مطلع
to inform oneself
کسب اطلاع کردن
These poems are informed with a sense of patriotism.
این اشعار سرشار از حس میهندوستی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inform» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inform