امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inform

ɪnˈfɔːrm ɪnˈfɔːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    informed
  • شکل سوم:

    informed
  • سوم‌شخص مفرد:

    informs
  • وجه وصفی حال:

    informing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B1
آگاهی دادن، آگاه کردن، گفتن، اطلاع دادن، چغلی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- We must inform the police.
- بایستی به پلیس خبر بدهیم.
- He informed on his own brother.
- او برادر خودش را لو داد.
- He informed us of the news.
- او خبر را به ما اطلاع داد.
- an educated and well-informed person
- آدم تحصیل‌کرده و کاملاً مطلع
- to inform oneself
- کسب اطلاع کردن
- These poems are informed with a sense of patriotism.
- این اشعار سرشار از حس میهن‌دوستی است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inform

  1. verb communicate knowledge, information
    Synonyms:
    acquaint advise apprise betray blab brief caution clue edify educate endow endue enlighten familiarize fill in forewarn give a pointer give a tip give away give two cents illuminate inspire instruct invest leak let in on let know level make conversant with notify post relate send word show the ropes snitch squeal tattle teach tell tell on tip tout update warn wise
    Antonyms:
    conceal hide secret

لغات هم‌خانواده inform

ارجاع به لغت inform

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inform» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inform

لغات نزدیک inform

پیشنهاد بهبود معانی