Enlighten

ɪnˈlaɪtn ɪnˈlaɪtn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    enlightened
  • شکل سوم:

    enlightened
  • سوم‌شخص مفرد:

    enlightens
  • وجه وصفی حال:

    enlightening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
روشنفکرکردن، روشن کردن، تعلیم دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- His instructions really enlightened me.
- تعالیم او مرا واقعاً روشن کرد.
- one of the enlightened (people)/relates this about the son of Abdolaziz...
- یکی از بزرگان اهل تمیز/ حکایت کند زبن عبدالعزیز...
- an enlightened mind
- فکری روشن
- Radio should enlighten the listener as well as entertain him.
- رادیو باید علاوه‌بر سرگرم کردن شنونده وی را ارشاد هم بکند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enlighten

  1. verb explain thoroughly; make aware
    Synonyms: acquaint, advise, apprise, brief, catechize, cause to understand, civilize, convert, counsel, direct, disclose, divulge, edify, educate, elucidate, give faith, give the lowdown, give the word, guide, illume, illuminate, illumine, imitate, improve, inculcate, indoctrinate, inform, inspirit, instruct, let in on, open up, persuade, preach, put on to, reveal, save, school, teach, tell, train, update, uplift
    Antonyms: be vague, bewilder, confound, confuse, delude, mislead, obscure, puzzle

ارجاع به لغت enlighten

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enlighten» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enlighten

لغات نزدیک enlighten

پیشنهاد بهبود معانی