گذشتهی ساده:
enlightenedشکل سوم:
enlightenedسومشخص مفرد:
enlightensوجه وصفی حال:
enlighteningروشنفکرکردن، روشن کردن، تعلیم دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His instructions really enlightened me.
تعالیم او مرا واقعاً روشن کرد.
one of the enlightened (people)/relates this about the son of Abdolaziz...
یکی از بزرگان اهل تمیز/ حکایت کند زبن عبدالعزیز...
an enlightened mind
فکری روشن
Radio should enlighten the listener as well as entertain him.
رادیو باید علاوهبر سرگرم کردن شنونده وی را ارشاد هم بکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «enlighten» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enlighten