گذشتهی ساده:
inculcatedشکل سوم:
inculcatedسومشخص مفرد:
inculcatesوجه وصفی حال:
inculcatingفرو کردن، جایگیر ساختن، تلقین کردن، پا گذاشتن، پایمال کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to inculcate in the students a respect for the rights of others
احترام به حقوق دیگران را در فکر دانشآموزان پروراندن
They inculcate their children with a suspicion for foreigners.
آنان سوء ظن نسبت به خارجیها را در مغز بچههای خود میپرورانند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inculcate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inculcate