چیزی را توی کله کسی فروکردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She hammered it into me that I could succeed.
توی کلهام فروکرد که من میتوانم موفق شوم.
I always had it hammered into me that I mustn't lie.
توی کلهام فروکردند که نباید دروغ بگویم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hammer into» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hammer-into