School

skuːl skuːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    schooled
  • شکل سوم:

    schooled
  • سوم‌شخص مفرد:

    schools
  • وجه وصفی حال:

    schooling
  • شکل جمع:

    schools

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1
مدرسه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- I walk to school every morning with my friends.
- هر روز صبح با دوستانم به مدرسه می‌روم.
- The school burned down completely.
- مدرسه به‌طور کامل سوخت.
- the most beautiful school I have ever seen
- زیباترین مدرسه‌ای که تاکنون دیده‌ام
noun uncountable A1
مدرسه (دوره‌ای از زندگی که طی آن شخص به مدرسه می‌رود یا برای اشاره به فعالیت‌های آموزشی و یادگیری‌ای که در مدرسه اتفاق می‌افتد)
- I started school at the age of seven.
- در هفت سالگی مدرسه را شروع کردم.
- I left school.
- مدرسه را رها کردم.
noun uncountable A2
مدرسه (برای اشاره به زمانی در طول روز که کودکان در مدرسه درس می‌خوانند)
- The school starts at 8 A.M.
- مدرسه ساعت ۸ آغاز می‌شود.
- I saw her after school.
- بعد از مدرسه او را دیدم.
noun
مدرسه (برای اشاره به همه‌ی دانش‌آموزان و معلمان در مدرسه) (هم با فعل مفرد می‌آید و هم جمع)
- The whole school loved him.
- همه‌ی مدرسه شیفته‌ی او بودند.
- The whole school went on a field trip.
- کل مدرسه به گردش علمی رفت.
noun countable uncountable
دانشکده (در دانشگاه یا کالج)
- She spent six years studying at medical school.
- به مدت شش سال در دانشکده‌ی پزشکی تحصیل کرد.
- UMKC School of Dentistry
- دانشکده‌ی دندان‌پزشکی دانشگاه میزوری–کانزاس سیتی
noun countable A2
آموزشگاه
- I enrolled my daughter in a dancing school.
- دخترم را در آموزشگاه رقص ثبت‌نام کردم.
- I enrolled in a driving school.
- در آموزشگاه رانندگی ثبت‌نام کردم.
noun
انگلیسی آمریکایی مؤسسه‌ی آموزش عالی (کالج یا دانشگاه)
- East coast schools have a good reputation.
- مؤسسات آموزش عالی کرانه‌ی خاوری (آمریکا) شهرت خوبی دارند.
- I graduated from school last year with a degree in psychology.
- سال گذشته در رشته‌ی روان‌شناسی از این مؤسسه‌ی آموزش عالی فارغ‌التحصیل شدم.
noun countable
مکتب
- Many famous artists emerged from the Flemish School.
- بسیاری از هنرمندان مشهور از مکتب فلاندری برخاسته‌اند.
- The Impressionist school revolutionized the art world in the 19th century.
- مکتب امپرسیونیستی در قرن نوزدهم دنیای هنر را متحول کرد.
noun countable
جانورشناسی توده (آبزیان)
- All social groupings of fish are considered a shoal, but only some shoals are schools.
- همه‌ی گروه‌های اجتماعی ماهی‌ها جزو دسته محسوب می‌شوند اما فقط برخی از دسته‌ها توده هستند.
- We were amazed to see a school of dolphins leaping out of the ocean.
- از دیدن توده‌ای از دلفین‌ها که از اقیانوس بیرون پریدند، شگفت‌زده شدیم.
verb - transitive formal
آموزش دادن، تعلیم دادن (شخص یا حیوان)
- They schooled the elephants.
- آن‌ها به فیل‌ها آموزش دادند.
- The trainer will school the horse to jump over obstacles.
- مربی به اسب تعلیم خواهد داد تا از روی موانع بپرد.
verb - transitive formal
درس دادن به (کودک) (اغلب به‌صورت مجهول می‌آید)
- The children were schooled in mathematics by the experienced teacher.
- معلم باتجربه به بچه‌ها ریاضی درس داد.
- Many students are schooled in the art of critical thinking during their primary education.
- به بسیاری از دانش‌آموزان در دوران تحصیلات ابتدایی، هنر تفکر انتقادی درس داده می‌شود.
noun uncountable
تحصیل
- She excelled in school, always eager to learn new things.
- او در تحصیل عالی و همیشه مشتاق یادگیری چیزهای جدید بود.
- She excelled in school and became a successful lawyer.
- او در تحصیل عالی بود و وکیل موفقی شد.
noun uncountable
تدریس
- The school is constantly evolving.
- تدریس پیوسته در حال تکامل است.
- He studied under the school of him.
- تحت تدریس او تحصیل کرد.
noun
مجازی مدرسه
- The school of life taught him to be patient.
- مدرسه‌ی زندگی به او شکیبایی آموخت.
- She believes that traveling is also a school.
- معتقد است که سفر نیز مدرسه است.
verb - transitive
درس ... به خود دادن
- She had schooled herself in patience.
- به خود درس شکیبایی داده بود.
- He schooled himself to wake up early every morning.
- درس صبح زود بیدار شدن را به خود داد.
verb - transitive
به مدرسه فرستادن
- My parents schooled me.
- والدینم من را به مدرسه فرستادند.
- The girl was schooled both at home and abroad.
- آن دختر هم در داخل (کشور) و هم در خارج به مدرسه رفته بود.
verb - intransitive
جانورشناسی به‌صورت توده‌ای حرکت کردن (آبزیان)
- I watched the fish school together in perfect synchronization.
- ماهی‌ها را دیدم که در هماهنگی کامل به‌صورت توده‌ای حرکت می‌کردند.
- During migration, many fish school along the coastline.
- در طول مهاجرت، بسیاری از ماهی‌ها در امتداد خط ساحلی به‌صورت توده‌ای حرکت می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد school

  1. noun place, system for educating
    Synonyms: academy, alma mater, blackboard, college, department, discipline, establishment, faculty, hall, halls of ivy, institute, institution, jail, schoolhouse, seminary, university
  2. noun persons receiving education
    Synonyms: academy, adherents, circle, class, clique, denomination, devotees, disciples, faction, followers, following, group, party, pupils, sect, set
  3. noun body of philosophy on subject
    Synonyms: belief, creed, faith, outlook, persuasion, school of thought, stamp, way, way of life
  4. verb teach
    Synonyms: advance, coach, control, cultivate, direct, discipline, drill, educate, guide, indoctrinate, inform, instruct, lead, manage, prepare, prime, show, train, tutor, verse
    Antonyms: learn

Collocations

  • go to school

    1- مدرسه رفتن 2- (بازی گلف) با مشاهده‌ی بازی دیگران آموختن

  • of school age

    به سن مدرسه رفتن

  • quit school

    ترک تحصیل کردن، مدرسه را ول کردن

  • schoolbag, n.

    کیف مدرسه

  • convent school

    مدرسه‌ی دخترانه (وابسته به صومعه)

Idioms

لغات هم‌خانواده school

ارجاع به لغت school

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «school» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/school

لغات نزدیک school

پیشنهاد بهبود معانی