Schooling

ˈskuːlɪŋ ˈskuːlɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    schooled
  • شکل سوم:

    schooled
  • سوم‌شخص مفرد:

    schools

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
( schoolfellow ) تدریس، تعلیم، تحصیل، کسب دانش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Girls did not receive enough schooling.
- به دخترها آموزش کافی نمی‌دادند.
- He had to interrupt his schooling to go to work.
- مجبور شد برای گرفتن کار تحصیل را قطع بکند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد schooling

  1. noun The act, process, or art of imparting knowledge and skill
    Synonyms: education, instruction, pedagogics, pedagogy, teaching, training, tuition, tutelage, tutoring
  2. verb Teach or refine to be discriminative in taste or judgment
    Synonyms: training, educating, cultivating, instructing, teaching, civilizing, viewing, preparing, leading, coaching, instituting, tutoring, guiding, disciplining, drilling
    Antonyms: learning
  3. noun The process of being formally educated at a school
    Synonyms: teaching, nurture, school, discipline

لغات هم‌خانواده schooling

ارجاع به لغت schooling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «schooling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/schooling

لغات نزدیک schooling

پیشنهاد بهبود معانی