گذشتهی ساده:
coachedشکل سوم:
coachedسومشخص مفرد:
coachesوجه وصفی حال:
coachingشکل جمع:
coachesمربی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
The football coach was pleased with the team's performance in the game.
مربی فوتبال از عملکرد تیم در بازی راضی بود.
The tennis coach gave his players feedback on their technique during practice.
مربی تنیس در طول تمرین به بازیکنانش درمورد تکنیکشان بازخورد داد.
a football coach
مربی فوتبال
dance coach
مربی رقص
اتوبوس
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The coach was filled with tourists eager to explore the city.
اتوبوس پر از گردشگرانی بود که مشتاق بودند شهر را بگردند.
The coach was delayed due to heavy traffic on the highway.
اتوبوس به خاطر ترافیک سنگین بزرگراه تاخیر داشت.
واگن
The coach at the front of the train had a panoramic view of the countryside.
واگن جلوی قطار دید وسیعی از حومهی شهر داشت.
The coach closest to the locomotive was designated for passengers with disabilities.
واگن نزدیک به لوکوموتیو برای مسافران دارای معلولیت طراحی شده بود.
کالسکه
The coach was pulled by two strong horses.
کالسکه توسط دو اسب نیرومند کشیده میشد.
The coach was a symbol of wealth and status.
کالسکه نماد ثروت و منزلت بود.
مربیگری کردن، سرپرستی کردن، معلمی کردن، رهبری کردن، تربیت کردن، تعلیم دادن
These singers have been coached by a famous master.
این خوانندگان توسط استاد معروفی تعلیم یافتهاند.
He has been coaching our football team for years.
او سالهاست که تیم فوتبال ما را سرپرستی میکند.
بلیط یا صندلی ارزان هواپیما
(به اندازهی ) یک اتوبوس پر
کالسکهی چهار اسبه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «coach» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coach