آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Coach

    koʊtʃ kəʊtʃ

    گذشته‌ی ساده:

    coached

    شکل سوم:

    coached

    سوم‌شخص مفرد:

    coaches

    وجه وصفی حال:

    coaching

    شکل جمع:

    coaches

    معنی coach | جمله با coach

    noun countable B1

    مربی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    The football coach was pleased with the team's performance in the game.

    مربی فوتبال از عملکرد تیم در بازی راضی بود.

    The tennis coach gave his players feedback on their technique during practice.

    مربی تنیس در طول تمرین به بازیکنانش درمورد تکنیکشان بازخورد داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a football coach

    مربی فوتبال

    dance coach

    مربی رقص

    noun countable

    اتوبوس

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The coach was filled with tourists eager to explore the city.

    اتوبوس پر از گردشگرانی بود که مشتاق بودند شهر را بگردند.

    The coach was delayed due to heavy traffic on the highway.

    اتوبوس به خاطر ترافیک سنگین بزرگراه تاخیر داشت.

    noun countable

    واگن

    The coach at the front of the train had a panoramic view of the countryside.

    واگن جلوی قطار دید وسیعی از حومه‌ی شهر داشت.

    The coach closest to the locomotive was designated for passengers with disabilities.

    واگن نزدیک به لوکوموتیو برای مسافران دارای معلولیت طراحی شده بود.

    noun countable

    کالسکه

    The coach was pulled by two strong horses.

    کالسکه توسط دو اسب نیرومند کشیده می‌شد.

    The coach was a symbol of wealth and status.

    کالسکه نماد ثروت و منزلت بود.

    verb - intransitive verb - transitive

    مربیگری کردن، سرپرستی کردن، معلمی کردن، رهبری کردن، تربیت کردن، تعلیم دادن

    These singers have been coached by a famous master.

    این خوانندگان توسط استاد معروفی تعلیم یافته‌اند.

    He has been coaching our football team for years.

    او سال‌هاست که تیم فوتبال ما را سرپرستی می‌کند.

    noun uncountable

    بلیط یا صندلی ارزان هواپیما

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد coach

    1. noun instructor, usually in recreation
      Synonyms:
      teacher trainer educator tutor mentor physical education instructor drill instructor skipper
      Antonyms:
      student pupil player
    1. noun carriage
      Synonyms:
      car vehicle bus train stage carriage fourwheeler chaise victoria gocart perambulator charabanc tallyho
    1. verb instruct, usually in recreation
      Synonyms:
      teach train educate tutor prepare school drill hone ready break in cram lay it out for pull one’s coat lick into shape put through the grind put through the mill
      Antonyms:
      learn listen accept

    Collocations

    coachload

    (به اندازه‌ی ) یک اتوبوس پر

    Idioms

    coach-and-four

    کالسکه‌ی چهار اسبه

    سوال‌های رایج coach

    گذشته‌ی ساده coach چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده coach در زبان انگلیسی coached است.

    شکل سوم coach چی میشه؟

    شکل سوم coach در زبان انگلیسی coached است.

    شکل جمع coach چی میشه؟

    شکل جمع coach در زبان انگلیسی coaches است.

    وجه وصفی حال coach چی میشه؟

    وجه وصفی حال coach در زبان انگلیسی coaching است.

    سوم‌شخص مفرد coach چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد coach در زبان انگلیسی coaches است.

    ارجاع به لغت coach

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «coach» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coach

    لغات نزدیک coach

    • - coacervate
    • - coacervation
    • - coach
    • - coach built
    • - coach dog
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.