با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Car

kɑːr kɑː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    cars

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A1
    خودرو، اتومبیل، ماشین
    • - Iraj bought a new car.
    • - ایرج یک اتومبیل نو خرید.
    • - Can you drive a car?
    • - می‌توانی ماشین برانی؟
    • - Please don't park your car here.
    • - لطفاً اتومبیل خود را در اینجا پارک نکنید.
  • noun countable
    انگلیسی آمریکایی واگن
    • - the train's dining car
    • - واگن غذا خوری (یا رستوران) قطار
  • noun countable
    اتاقک
  • noun countable
    ارابه، گردونه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد car

  1. noun vehicle driven on streets
    Synonyms: auto, automobile, bucket, buggy, bus, clunker, compact, convertible, conveyance, coupe, gas guzzler, hardtop, hatchback, heap, jalopy, jeep, junker, limousine, machine, motor, motorcar, pickup, ride, roadster, sedan, station wagon, subcompact, touring car, truck, van, wagon, wheels, wreck

Collocations

ارجاع به لغت car

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «car» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/car

لغات نزدیک car

پیشنهاد بهبود معانی