آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

    Wagon

    ˈwæɡən ˈwæɡən

    گذشته‌ی ساده:

    wagoned

    شکل سوم:

    wagoned

    سوم‌شخص مفرد:

    wagons

    وجه وصفی حال:

    wagoning

    شکل جمع:

    wagons

    توضیحات:

    شکل نوشتاری دیگر این لغت در انگلیسی بریتانیایی: waggon

    معنی wagon | جمله با wagon

    noun countable

    گاری (وسیله‌ی نقلیه‌ای که چهار چرخ دارد و معمولاً به وسیله‌ی یک یا چند حیوان کشیده می‌شود)

    The workers hitched the horses to the wagon.

    کارگران اسب‌ها را به گاری می‌بستند.

    The old wagon creaked as it rolled down the dirt road.

    وقتی واگن قدیمی در جاده‌ی خاکی می‌غلتید، جیرجیر می‌کرد.

    noun countable

    گاری (دارای دسته‌ی بلند) (بچگانه)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The children loaded their toys into the wagon and pulled it to the park.

    بچه‌ها اسباب‌بازی‌هایشان را داخل گاری گذاشتند و آن را تا پارک کشیدند.

    The little boy filled his wagon with rocks.

    پسر کوچولو گاری‌اش را پر از سنگ کرد.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی واگن (باری)

    The old, rusted waggon sat abandoned on the side of the tracks.

    واگن قدیمی زنگ‌زده کنار ریل رها شده بود.

    The railroad company repaired the damaged wagon.

    شرکت راه‌آهن واگن آسیب‌دیده را تعمیر کرد.

    noun countable

    واگن (پلیس) (از آن برای حمل بازداشت‌شدگان استفاده می‌شود)

    The police loaded the prisoners into the wagon.

    پلیس زندانیان را واگن سوار کرد.

    The prisoner tried to escape from the back of the wagon while it was moving.

    زندانی سعی کرد از پشت واگن در حال حرکت فرار کند.

    noun countable

    غذا و آشپزی میز چرخ‌دار (برای سرو غذا)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    The silverware was neatly arranged on the wagon.

    ظروف نقره به‌خوبی روی میز چرخ‌دار چیده شده بودند.

    The waiter rolled the dessert wagon to our table.

    گارسون میز چرخ‌دار دسر را سر میز ما آورد.

    verb - intransitive

    سفر با واگن سفر کردن، با واگن رفتن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

    مشاهده

    We chose to wagon through the mountains instead of hiking.

    ترجیح دادیم به جای پیاده‌روی از میان کوه‌ها با واگن سفر کنیم.

    The family will wagon to the campsite.

    خانواده با واگن به محل کمپ خواهند رفت.

    verb - intransitive verb - transitive

    با واگن حمل کردن، حمل کردن (با واگن)

    The farmers came together to wagon their produce to the market.

    کشاورزان گرد هم آمدند تا محصول خود را با واگن به بازار برسانند.

    The farmer wagons his hay to the barn.

    کشاورز یونجه‌اش را با واگن به انبار حمل می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد wagon

    1. noun a car that has a long body and rear door with space behind rear seat
      Synonyms:
      car van vehicle station-wagon station waggon truck carriage cart waggon cab coach lorry beach-wagon beach waggon caravan chariot tram dray covered wagon barouche buggy camion estate-car fourgon schooner wain buckboard caisson conestoga-wagon gilly tumbril prairie-schooner pushcart
    1. noun A group of seven bright stars in the constellation Ursa Major
      Synonyms:
      big-dipper dipper plough wain charles's wain
    1. noun a child's four-wheeled toy cart sometimes used for coasting
      Synonyms:
      coaster wagon
    1. noun van used by police to transport prisoners
      Synonyms:
      police van police wagon paddy-wagon patrol wagon black-maria

    Idioms

    fix one's wagon

    (عامیانه) تلافی کردن، دخل کسی را آوردن

    hitch one's wagon to a star

    همت بلند داشتن، دنبال هدف های عالی رفتن

    off the wagon

    (امریکا - عامیانه) معتاد به الکل که اعتیاد را رها کرده است

    on the wagon

    ترک الکل، عدم مصرف مشروبات الکلی

    hitch your wagon to the stars

    همت بلند دار (که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده‌اند)

    سوال‌های رایج wagon

    گذشته‌ی ساده wagon چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده wagon در زبان انگلیسی wagoned است.

    شکل سوم wagon چی میشه؟

    شکل سوم wagon در زبان انگلیسی wagoned است.

    شکل جمع wagon چی میشه؟

    شکل جمع wagon در زبان انگلیسی wagons است.

    وجه وصفی حال wagon چی میشه؟

    وجه وصفی حال wagon در زبان انگلیسی wagoning است.

    سوم‌شخص مفرد wagon چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد wagon در زبان انگلیسی wagons است.

    ارجاع به لغت wagon

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «wagon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wagon

    لغات نزدیک wagon

    • - wagnerian
    • - wagnerite
    • - wagon
    • - wagon master
    • - wagon train
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tend I'm afraid so vehemently long-running disagreement respectfully disagree reach a compromise i imminently eventful instead initiation instinctively insufficient غلتان غذا قلیان قورت غوره غیظ فائض فطرت فراق فصیح فضول التزام فهرست قانون‌گذار قانون گذاری کردن
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.