امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wagon

ˈwæɡən ˈwæɡən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wagoned
  • شکل سوم:

    wagoned
  • سوم‌شخص مفرد:

    wagons
  • وجه وصفی حال:

    wagoning
  • شکل جمع:

    wagons

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت در انگلیسی بریتانیایی: waggon

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
گاری (وسیله‌ی نقلیه‌ای که چهار چرخ دارد و معمولاً به وسیله‌ی یک یا چند حیوان کشیده می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The workers hitched the horses to the wagon.
- کارگران اسب‌ها را به گاری می‌بستند.
- The old wagon creaked as it rolled down the dirt road.
- وقتی واگن قدیمی در جاده‌ی خاکی می‌غلتید، جیرجیر می‌کرد.
noun countable
گاری (دارای دسته‌ی بلند) (بچگانه)
- The children loaded their toys into the wagon and pulled it to the park.
- بچه‌ها اسباب‌بازی‌هایشان را داخل گاری گذاشتند و آن را تا پارک کشیدند.
- The little boy filled his wagon with rocks.
- پسر کوچولو گاری‌اش را پر از سنگ کرد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی واگن (باری)
- The old, rusted waggon sat abandoned on the side of the tracks.
- واگن قدیمی زنگ‌زده کنار ریل رها شده بود.
- The railroad company repaired the damaged wagon.
- شرکت راه‌آهن واگن آسیب‌دیده را تعمیر کرد.
noun countable
واگن (پلیس) (از آن برای حمل بازداشت‌شدگان استفاده می‌شود)
- The police loaded the prisoners into the wagon.
- پلیس زندانیان را واگن سوار کرد.
- The prisoner tried to escape from the back of the wagon while it was moving.
- زندانی سعی کرد از پشت واگن در حال حرکت فرار کند.
noun countable
غذا و آشپزی میز چرخ‌دار (برای سرو غذا)
- The silverware was neatly arranged on the wagon.
- ظروف نقره به‌خوبی روی میز چرخ‌دار چیده شده بودند.
- The waiter rolled the dessert wagon to our table.
- گارسون میز چرخ‌دار دسر را سر میز ما آورد.
verb - intransitive
سفر با واگن سفر کردن، با واگن رفتن
- We chose to wagon through the mountains instead of hiking.
- ترجیح دادیم به جای پیاده‌روی از میان کوه‌ها با واگن سفر کنیم.
- The family will wagon to the campsite.
- خانواده با واگن به محل کمپ خواهند رفت.
verb - intransitive verb - transitive
با واگن حمل کردن، حمل کردن (با واگن)
- The farmers came together to wagon their produce to the market.
- کشاورزان گرد هم آمدند تا محصول خود را با واگن به بازار برسانند.
- The farmer wagons his hay to the barn.
- کشاورز یونجه‌اش را با واگن به انبار حمل می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wagon

  1. noun A car that has a long body and rear door with space behind rear seat
    Synonyms:
    waggon carriage buggy cart caravan coach car wain truck pushcart barouche buckboard caisson lorry camion beach-wagon covered wagon prairie-schooner chariot station-wagon conestoga-wagon dray cab fourgon gilly estate-car schooner tram tumbril beach waggon van vehicle station waggon
  1. noun A group of seven bright stars in the constellation Ursa Major
    Synonyms:
    big-dipper dipper plough Charles's Wain wain
  1. noun A child's four-wheeled toy cart sometimes used for coasting
    Synonyms:
    coaster wagon
  1. noun Van used by police to transport prisoners
    Synonyms:
    police van police wagon paddy-wagon patrol wagon black-maria

Idioms

  • fix one's wagon

    (عامیانه) تلافی کردن، دخل کسی را آوردن

  • off the wagon

    (امریکا - عامیانه) معتاد به الکل که اعتیاد را رها کرده است

  • on the wagon

    ترک الکل، عدم مصرف مشروبات الکلی

ارجاع به لغت wagon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wagon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wagon

لغات نزدیک wagon

پیشنهاد بهبود معانی