با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bus

bʌs bʌs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bussed
  • شکل سوم:

    bussed
  • وجه وصفی حال:

    bussing
  • شکل جمع:

    buses

توضیحات

همچنین می‌توان از شکل جمع busses به‌ جای buses استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A1
    اتوبوس
    • - The bus was almost full.
    • - اتوبوس تقریباً پر بود.
    • - The bus arrived on time.
    • - اتوبوس به موقع رسید.
  • noun countable
    کامپیوتر گذرگاه، باس
    • - Internal buses
    • - گذرگاه‌های اینترنال (=داخلی)
    • - bus network
    • - شبکه‌ی باس
  • verb - intransitive verb - transitive
    با اتوبوس رفتن/بردن، با اتوبوس (به جایی) رفتن
    • - Demonstrators were bussed in from all parts of the state to attend the protest rally.
    • - تظاهرکنندگان را از همه‌ی نقاط کشور برای شرکت در این تظاهرات اعتراضی با اتوبوس به داخل شهر آورده بودند.
    • - It was agreed to bus students from all neighborhoods to the school for the gifted.
    • - قرار شد دانش‌آموزان را از محلات مختلف شهر با اتوبوس به مدرسه‌ی تیزهوشان ببرند.
    • - busing kids to school
    • - بردن بچه‌ها به مدرسه با اتوبوس
    • - The teacher bused the students to the museum.
    • - معلم دانش‌آموزان را با اتوبوس به موزه برد.
    • - He bused to work every day.
    • - او هر روز با اتوبوس به محل کار می‌رفت.
  • verb - intransitive verb - transitive
    (در رستوران) خدمت‌‏یاری کردن، پادویی کردن، به عنوان پادو کار کردن
    • - I started out busing.
    • - خدمت‌‏یاری کردن در رستوران را شروع کردم.
    • - I hate busing!
    • - از پادویی کردن متنفرم!
  • verb - intransitive
    بردن (ظرف‌های کثیف (به))
    • - He bused the dishes to the kitchen.
    • - ظرف‌ها را به آشپزخانه برد.
    • - She bused the dishes from the table to the sink.
    • - ظرف‌ها را از روی میز به سینک برد.
  • abbreviation
    (.bus) (business) کسب‌وکار، دادوستد، بیزینس
    • - My brother's in bus.
    • - برادرم به دادوستد مشغول است.
    • - This bus. is bad.
    • - این کسب‌وکار نامساعد است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bus

  1. verb transport
    Synonyms: integrate

Collocations

  • bus stop

    ایستگاه اتوبوس (bus shelter هم می‌گویند به ویژه اگر تاق داشته باشد)

ارجاع به لغت bus

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bus» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bus

لغات نزدیک bus

پیشنهاد بهبود معانی