امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bucket

ˈbʌkɪt ˈbʌkɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    buckets

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive countable B1
    دلو، سطل
  • noun verb - transitive verb - intransitive countable
    دلو
    • - a bucket full of coal
    • - سطلی پر از زغال‌سنگ
    • - to draw water from a well with a bucket
    • - با دلو از چاه آب کشیدن
    • - bucketing water from the well
    • - با دلو از چاه آب کشیدن
    • - The jeep bucketed over the bumpy road.
    • - جیپ در جاده‌ی پر دست‌انداز به‌سرعت پیش می‌رفت.
    • - The boat was bucketing through heavy seas.
    • - قایق در دریای متلاطم حرکت می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bucket

  1. noun container, often for liquids, with handle
    Synonyms: brazier, can, canister, cask, hod, kettle, pail, pot, scuttle, vat

Idioms

  • kick the bucket

    (عامیانه) مردن

    مردن، نفس آخر را کشیدن

ارجاع به لغت bucket

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bucket» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bucket

لغات نزدیک bucket

پیشنهاد بهبود معانی