آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۹ اسفند ۱۴۰۲

    Scuttle

    ˈskʌtl ˈskʌtl

    گذشته‌ی ساده:

    scuttled

    وجه وصفی حال:

    scuttling

    معنی scuttle | جمله با scuttle

    verb - intransitive

    (با گام‌های کوتاه و تند) دویدن، تند دویدن، به‌سرعت دویدن، سراسیمه رفتن، تند و سریع حرکت کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The mouse scuttled across the kitchen floor, trying to evade the cat's sharp claws.

    موش کف آشپزخانه به‌سرعت دوید و سعی کرد از چنگال‌های تیز گربه فرار کند.

    As soon as I turned on the light, the cockroach scuttled under the couch.

    به‌محض اینکه چراغ را روشن کردم، سریعاً سوسک به زیر کاناپه حرکت کرد.

    verb - transitive

    غرق کردن کشتی (به‌صورت عمدی و ازطریق سوراخ کردن بدنه)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    In a desperate attempt, the crew decided to scuttle their vessel and swim ashore.

    در تلاشی ناامیدانه، خدمه تصمیم گرفتند کشتی خود را غرق کنند و به‌طرف ساحل شنا کنند.

    To protect classified information onboard, they were ordered to scuttle the submarine before abandoning it.

    برای محافظت از اطلاعات طبقه‌بندی‌شده در داخل کشتی، به آن‌ها دستور داده شد که زیردریایی را قبل از رها کردن آن غرق کنند.

    verb - transitive

    بر هم زدن، تخریب کردن، کنسل کردن

    His sudden resignation scuttled their ambitious expansion plans.

    استعفای ناگهانی او برنامه‌های توسعه‌ی بلندپروازانه‌ی آن‌ها را بر هم زد.

    The unexpected storm scuttled our beach picnic plans for the day.

    طوفان غیرمنتظره برنامه‌های پیک‌نیک ساحلی ما را برای آن روز کنسل کرد.

    noun countable

    سطل زغال، جازغالی

    The old scuttle sat by the fireplace, filled with coal.

    جازغالی قدیمی پر از زغال‌سنگ کنار شومینه قرار داشت.

    I scooped up handfuls of coal and tossed them into the scuttle.

    مشت‌هایی از زغال‌سنگ برداشتم و آن‌ها را داخل سطل زغال انداختم.

    noun

    حرکت سریع، گام تند، گریز

    I could hear the scuttle of leaves as they were blown by the wind.

    می‌توانستم صدای حرکت سریع برگ‌ها را بشنوم که باد آن‌ها را می‌وزاند.

    The sound of scuttle echoed through the empty hallway.

    صدای گام تندی در راهروی خالی پیچید.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد scuttle

    1. verb to destroy
      Synonyms:
      dismantle abandon submerge
    1. verb to hurry
      Synonyms:
      sprint scurry scramble scamper skitter
    1. noun container for coal; shaped to permit pouring the coal onto the fire
      Synonyms:
      coal scuttle
    1. noun an entrance equipped with a hatch; especially a passageway between decks of a ship
      Synonyms:
      opening hatchway

    سوال‌های رایج scuttle

    گذشته‌ی ساده scuttle چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده scuttle در زبان انگلیسی scuttled است.

    وجه وصفی حال scuttle چی میشه؟

    وجه وصفی حال scuttle در زبان انگلیسی scuttling است.

    ارجاع به لغت scuttle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «scuttle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scuttle

    لغات نزدیک scuttle

    • - scutiform
    • - scutter
    • - scuttle
    • - scuttlebutt
    • - scutum
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.