امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Teacher

    ˈtiːtʃər ˈtiːtʃə
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      teachers

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable A1
    معلم، مدرس، آموزگار، دبیر، مربی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    - He wants to become a teacher in the future.
    - او می‌خواهد در آینده معلم شود.
    - My teacher is very kind and patient.
    - معلم ریاضی من بسیار مهربان و صبور است.
    - The English teacher encouraged us to express our thoughts freely.
    - معلم زبان انگلیسی ما را تشویق کرد تا افکار خود را آزادانه بیان کنیم.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد teacher

    1. noun a person who educates and instructs students in various subjects or skills
      Synonyms:
      teacher educator instructor lecturer professor tutor mentor coach trainer guide adviser supervisor assistant pedagogue schoolteacher disciplinarian scholar pundit preceptor faculty member abecedary teach
      Antonyms:
      student pupil

    Collocations

    لغات هم‌خانواده teacher

    • verb - transitive
      teach

    ارجاع به لغت teacher

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «teacher» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/teacher

    لغات نزدیک teacher

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی