با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Instructor

ɪnˈstrʌktər ɪnˈstrʌktə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    instructors

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    مربی (مهارت عملی)
    • - The ski instructor provided helpful tips and techniques to improve our downhill skiing abilities.
    • - مربی اسکی نکات و تکنیک‌های مفیدی برای بهبود توانایی‌های اسکی ما در سراشیبی ارائه کرد.
    • - The cooking instructor demonstrated how to properly chop vegetables for a delicious stir-fry.
    • - مربی آشپزی نشان داد که چگونه سبزیجات را به‌درستی خرد کنیم تا سرخ‌کردنی خوشمزه‌ای داشته باشیم.
  • noun countable
    مربی (از مراتب علمی دانشگاهی برای اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها و سایر مراکز علمی و پژوهشی)
    • - The math instructor assigned a challenging problem set for the students to solve over the weekend.
    • - مربی ریاضی مجموعه‌ای از مسائل چالش‌برانگیز را برای دانشجویان تعیین کرد تا در آخر هفته حل کنند.
    • - The chemistry instructor provided detailed explanations to help students better understand complex concepts.
    • - مربی شیمی توضیحات مفصلی را برای کمک به دانشجویان برای درک بهتر مفاهیم پیچیده ارائه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد instructor

  1. noun person who educates
    Synonyms: adviser, coach, demonstrator, exponent, guide, lecturer, mentor, pedagogue, preceptor, professor, teacher, trainer, tutor
    Antonyms: pupil, student

لغات هم‌خانواده instructor

ارجاع به لغت instructor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «instructor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/instructor

لغات نزدیک instructor

پیشنهاد بهبود معانی