شکل جمع:
instrumentsآلت، اسباب، ادوات، وسیله، آلت دست
string instruments
سازهای زهی
A flute is a wind instrument.
فلوت یک ساز بادی است.
The university is an instrument for the dissemination of learning.
دانشگاه وسیلهای برای اشاعه دانش است.
He has become an instrument of his uncle.
او آلت دست عمویش شده است.
He turned the party into an instrument of personal power.
او حزب را تبدیل به وسیلهی قدرت شخصی خود کرد.
instruments of torture
آلات شکنجه
حقوق سند، قباله، قرارداد، مدرک قانونی، (بازرگانی و امور مالی) حوالهی کتبی، دستور پرداخت، دستاویز
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He signed the instrument of sale.
او سند فروش را امضا کرد.
negotiable instruments
اوراق قابل خریدوفروش
دستگاه مهار، دستگاه سویاب، دستگاه جایاب، دستگاه هدایت
navigational instruments
دستگاههای ناوبری
ابزار (به ویژه برای کارهای حساس یا کارهای علمی و هنری)، کارافزار، (به ویژه در هواپیما و موشک و غیره)
surgical instruments
ابزار جراحی
a missile's sensitive instruments
دستگاههای حساس موشک
mechanical instruments
ابزار مکانیکی
دارای وسیله یا ابزار یا ساز (و غیره) کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «instrument» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/instrument