امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Paraphernalia

ˌperəfərˈneɪljə ˌpærəfəˈneɪliə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
حقوق (مدنی) اموال شخصی زن،اثاث ، اسباب، لوازم، متعلقات، ضمائم، لفافه link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He moved to his dorm room with all of his paraphernalia.
- او با تمام متعلقات شخصی خود به اتاق خوابگاه نقل مکان کرد.
- skiing paraphernalia
- وسایل اسکی
- paraphernalia of war
- ساز و برگ جنگ
- paraphernalia for smoking opium
- بساط وافور
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد paraphernalia

  1. noun equipment, belongings
    Synonyms:
    accoutrements apparatus appurtenances baggage effects equipage gear habiliments impedimenta impediments machinery material materiel outfit regalia stuff tackle things trappings

ارجاع به لغت paraphernalia

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «paraphernalia» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/paraphernalia

لغات نزدیک paraphernalia

پیشنهاد بهبود معانی