گذشتهی ساده:
paraphrasedشکل سوم:
paraphrasedسومشخص مفرد:
paraphrasesوجه وصفی حال:
paraphrasingبازنویسی کردن، به بیان دیگر نوشتن، به بیان دیگر گفتن
Paraphrase this difficult philosophical essay into simple English.
این مقالهی فلسفی دشوار را به انگلیسی ساده بازنویسی کنید.
The teacher asked the students to paraphrase the poem in their own words.
معلم از دانشآموزان خواست که شعر را با کلمات خود به بیان دیگر بنویسند.
بازنویسی، بازگویی (بیان یک جمله یا متن در قالب الفاظ یا ساختی دیگر بدون تغییر معنی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The teacher asked for a paraphrase of the passage.
معلم بازنویسی این متن را خواست.
The paraphrase of the poem was just as beautiful as the original.
بازگویی شعر به زیبایی متن اصلی بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «paraphrase» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/paraphrase