فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Organ

ˈɔːrɡən ˈɔːɡən

شکل جمع:

organs

توضیحات:

همچنین می‌توان از pipe organ به‌ جای organ استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

عضو، اندام، دستگاه، نشریه، سازمان

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

the body's internal organs

اندام‌های درونی بدن

Another vital organ is the heart.

اندام حیاتی دیگر قلب است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the organs of speech

اندام‌های گفتار

noun countable

ارگ، ارغنون، عضو، وسیله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

... the other organs become restless

(سعدی) ... دگر عضوها را نماند قرار

one of the organs of the local government

یکی از سازمان‌های دولت محلی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The political cartoon is one of the most effective organs of propaganda.

کاریکاتور سیاسی یکی از مؤثرترین ابزار تبلیغ است.

This newspaper is the official organ of the Communist Party.

این روزنامه سخنگوی رسمی حزب کمونیست است.

pipe organ

ارگ استوانه‌دار

organ music

موسیقی ارگ

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد organ

  1. noun means, tool
    Synonyms:
    way instrument tool vehicle medium device agent agency channel member part unit element process implement structure voice mouthpiece publication newspaper paper magazine journal periodical review forum ministry

ارجاع به لغت organ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «organ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/organ

لغات نزدیک organ

پیشنهاد بهبود معانی