گذشتهی ساده:
tooledشکل سوم:
tooledسومشخص مفرد:
toolsوجه وصفی حال:
toolingشکل جمع:
toolsآلت، افزار، ابزار، اسباب
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
carpenter's tools
ابزار نجاری
We need tools to do wiring.
برای سیمکشی نیاز به ابزار داریم.
A computer can be a good planning tool.
کامپیوتر میتواند وسیلهی برنامهریزی خوبی باشد.
Words are a writer's tools of expression.
واژهها وسایل بیان یک نویسندهاند.
He became the tool of rich bankers.
او آلت دست بانکداران پولدار شد.
راندن
He turned off the highway and tooled slowly up the hill.
او از جادهی اصلی خارج شد و آهسته به طرف بالای تپه رانندگی کرد.
مجهز کردن، دارای ابزار کردن
The factory has been tooled up to make smaller cars.
کارخانه را برای ساختن ماشینهای کوچکتر مجهز کردهاند.
Aircraft parts must be tooled accurately.
اجزای هواپیما باید با دقت ساخته شوند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tool» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tool