فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Creature

ˈkriːtʃər ˈkriːtʃə

شکل جمع:

creatures

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

آفریده، مخلوق، جانور

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

the dearest creature on earth

عزیزترین آدم روی زمین

a creature from another planet

موجودی از سیاره‌‌ای دیگر

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a creature of habit

بنده‌ی عادت

The government was a creature of the church.

دولت آلت دست کلیسا بود.

a drop o'the creature

یک کمی ویسکی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد creature

  1. noun being, beast
    Synonyms:
    animal person being individual body fellow creation living being living thing man woman soul brute mortal critter quadruped varmint lower animal
    Antonyms:
    inanimate abstract

Idioms

the creature

(مزاح‌آمیز) مشروب الکلی (به‌ویژه ویسکی)

ارجاع به لغت creature

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «creature» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/creature

لغات نزدیک creature

پیشنهاد بهبود معانی