با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Woman

ˈwʊmən ˈwʊmən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    women

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
زن (انسان مونث بالغ)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- International Women's Day is a special occasion celebrated around the world.
- روز جهانی زن مناسبتی ویژه است که در سراسر جهان جشن گرفته می‌شود.
- She was a strong, independent woman.
- او زنی قوی و مستقل بود.
- the women of the city
- زن‌های شهر
- Woman has been portrayed by poets in many ways.
- شاعران زن را به شیوه‌های متعدد به‌ تصویر کشیده‌اند.
noun countable informal
همسر، شریک جنسی (زن)، پارتنر جنسی (زن)
- the gardener, his woman, and their children
- باغبان و همسرش و بچه‌هایشان
- He had a different woman every night.
- هر شب پارتنر جنسی متفاوتی داشت.
noun uncountable
زنان (در معنای کلی)
- Women are strong and resilient beings.
- زنان آفریده‌هایی قوی و مقاوم هستند.
- Women make up half of the world's population.
- زنان نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند.
- Women are an integral part of society.
- زنان جزء لاینفک و جدایی‌ناپذیر جامعه هستند.
- Women have a valuable contribution to make to society.
- زنان سهم ارزنده‌ای در جامعه دارند.
suffix
(woman-) پیشوندی برای توصیف انواع خاصی از زنان یا زن/زنانی که شغل خاصی دارند
- spokeswoman
- سخنگو (زن)
- an Frenchwoman
- یک زن فرانسوی
- councilwoman
- خانم عضو شورای شهر
noun uncountable
زنانگی، تأنیث
- The woman in her could not allow children to suffer.
- زنانگی او اجازه نمی‌داد که کودکان رنج ببرند.
noun countable
خدمتکار (زن)، کارگر (زن)، ملازم شخصی (زن)
- They fired their woman.
- خدمتکارشان را اخراج کردند.
- The rich family had a woman.
- آن خانواده‌ی ثروتمند یک کارگر زن داشتند.
adjective
زن
- a woman doctor
- پزشک زن
- a woman engineer
- مهندس زن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد woman

  1. noun female human
    Synonyms: aunt, daughter, gentlewoman, girl, girlfriend, grandmother, matron, mother, Ms./Miss/Mrs., niece, she, spouse, wife
    Antonyms: man
  2. noun sailor
    Synonyms: bluejacket, boater, boatman/woman, deck hand, mariner, mate, middy, midshipman/woman, old salt, pirate, sailorman/woman, sea dog, seafarer, swabbie, yachtsman/woman

Idioms

لغات هم‌خانواده woman

ارجاع به لغت woman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «woman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/woman

لغات نزدیک woman

پیشنهاد بهبود معانی