آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۴ تیر ۱۴۰۴

    Woman

    ˈwʊmən ˈwʊmən

    شکل جمع:

    women

    معنی woman | جمله با woman

    noun countable A1

    زن (انسان مؤنث بالغ)

    There is nothing more powerful than a woman who has found her voice.

    هیچ‌چیز نیرومندتر از زنی نیست که صدای خود را یافته است.

    International Women's Day is a special occasion celebrated around the world.

    روز جهانی زن مناسبتی ویژه است که در سراسر جهان جشن گرفته می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The novel tells the story of a young woman finding her place in the world.

    این رمان داستان زن جوانی را روایت می‌کند که به‌دنبال جایگاه خود در جهان است.

    noun countable

    تَرازن، زن تَراجنسیتی، زن ترنس (فردی که در بدو تولد جنسیت متفاوتی داشته، اما اکنون خود را به‌عنوان زن می‌شناسد)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The trans woman embraced her true identity after years of struggle.

    زن ترنس پس‌از سال‌ها مبارزه هویت واقعی خود را پذیرفت.

    Many people do not understand the struggles trans women face in society.

    بسیاری از مردم مشکلاتی که زنان تراجنسیتی در جامعه با آن‌ها مواجه هستند را درک نمی‌کنند.

    noun countable informal

    خانم، همسر، عیال، زن، معشوقه

    Every man should treat his woman with respect and kindness.

    هر مردی باید با احترام و مهربانی با همسرش رفتار کند.

    He always listens to his woman’s opinions before making decisions.

    قبل‌از تصمیم‌گیری، همیشه به نظرات همسرش گوش می‌دهد.

    noun countable informal

    شریک جنسی، شریک جنسی زن

    He had a different woman every night.

    هر شب شریک جنسی متفاوتی داشت.

    She agreed to be his woman for a short-term sexual affair.

    او موافقت کرد که برای رابطه‌ای کوتاه‌مدت شریک جنسی او باشد.

    noun uncountable

    زن، جنس مؤنث، زنان، جامعه‌ی زنان (در معنای کلی)

    He is studying the role of woman in ancient mythology.

    او درحال مطالعه‌ی نقش زن در اساطیر باستان است.

    Many works of art represent woman as a symbol of beauty and grace.

    بسیاری از آثار هنری زن را به‌عنوان نماد زیبایی و ظرافت به تصویر می‌کشند.

    suffix

    (woman-) پسوندی برای توصیف انواع خاصی از زنان یا زنانی با مشاغل خاص

    The saleswoman greeted me with a warm smile.

    زن فروشنده با لبخندی گرم به من خوشامد گفت.

    The Englishwoman wrote a book about her experiences abroad.

    زن انگلیسی در مورد تجربیات خود در خارج از کشور کتابی نوشت.

    noun uncountable

    زنانگی، تأنیث، روح زنانه، سرشت زنانه، طبیعت زنانه

    The artist sought to capture the essence of womanliness in her sculptures.

    هنرمند به‌دنبال به تصویر کشیدن جوهر زنانگی در مجسمه‌های خود بود.

    Some argue that traditional notions of woman are outdated and limiting.

    برخی استدلال می کنند که تصورات سنتی از زنانگی منسوخ و محدودکننده هستند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد woman

    1. noun female human
      Synonyms:
      she girl mother wife girlfriend Ms./Miss/Mrs. daughter matron aunt niece gentlewoman grandmother
      Antonyms:
      man
    1. noun sailor
      Synonyms:
      mariner seafarer boater boatman/woman deck hand mate sea dog bluejacket swabbie yachtsman/woman old salt midshipman/woman middy pirate

    Collocations

    dumpy woman

    زن خپل (کوتاه و چاق)

    changed woman

    زنی متحول شده

    Idioms

    the little woman

    (امریکا ـ عامیانه) زوجه، زن، همسر

    a woman with a past

    زن بد سابقه

    scarlet woman

    روسپی، فاحشه

    sweep a woman off her feet

    زنی را کاملاً شیفته کردن، دل زنی را بردن

    man (or woman) of his (or her) word

    مرد (یا زن) خوش‌قول

    Idioms بیشتر

    a man (or woman) of the world

    مرد (یا زن) دنیادیده، پرتجربه، سرد و گرم چشیده

    لغات هم‌خانواده woman

    • noun
      woman, womanhood, womankind, womanizer, womanizing, womanliness
    • adjective
      womanly, womanish
    • verb - transitive
      womanize

    سوال‌های رایج woman

    شکل جمع woman چی میشه؟

    شکل جمع woman در زبان انگلیسی women است.

    ارجاع به لغت woman

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «woman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/woman

    لغات نزدیک woman

    • - wolverine
    • - wolverine state
    • - woman
    • - woman suffrage
    • - woman's rights
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.