با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Grandmother

ˈɡrænmʌðər ˈɡrænˌmʌðə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    grandmothers

معنی و نمونه‌جمله

noun countable A2
مادربزرگ، مثل مادربزرگ رفتار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Eve, the grandmother of all
- حوا، مادربزرگ همه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grandmother

  1. noun grandam
    Synonyms: matriarch, dowager, ancestor, maternal forebear, grandma, gram, granny

ارجاع به لغت grandmother

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grandmother» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grandmother

لغات نزدیک grandmother

پیشنهاد بهبود معانی