جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم متن
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
اطلاعات بیشتر
نرمافزار iOS
اطلاعات بیشتر
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
لغات جستوجو شده
وبلاگ
معنی و نمونهجملهها
Grandnephew
ˌɡrændˈnefjuː
ˈɡrænnefjuː
آخرین بهروزرسانی:
۱۰ تیر ۱۴۰۲
توضیحات
همچنین میتوان از
great-nephew
به جای grandnephew استفاده کرد.
Countable
Noun
نوهی برادر، نوهی خواهر (مذکر)
- My grandnephew looks just like his father.
- نوهی برادرم شبیه پدرش است.
- She loves spending time with her grandnephew at the park.
- او دوست دارد با نوهی خواهرش در پارک وقت بگذارند.
پیشنهاد و بهبود معانی
تبلیغات
(تبلیغات را حذف کنید)
لغات نزدیک grandnephew
-
grandmother
-
grandmotherly
- grandnephew
-
grandniece
-
grandpa
پیشنهاد و بهبود معانی
دریافت فست دیکشنری از طریق اپاستور
دانلود مستقیم فست دیکشنری