فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Granny

ˈɡræni ˈɡræni ˈɡræni

شکل جمع:

grannies

توضیحات:

همچنین به این شکل نیز نوشته می‌شود: grannie

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable informal A2

مامان‌بزرگ

My granny is always baking apple pies in her kitchen.

مامان‌بزرگم همیشه توی آشپزخونه‌اش پای سیب درست می‌کنه.

My grannie always has a hug and a smile for me when I come to visit.

وقتی به دیدن مامان‌بزرگم می‌رم، همیشه من رو بغل می‌کنه و بهم لبخند می‌زنه.

adjective informal

پیرزنانه (سبک پوشش)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

granny glasses

عینک پیرزنانه (=مدل قدیمی)

granny nightgown

لباس‌خواب پیرزنانه

noun countable informal

آدم بدقلق و ایرادگیر

She is a granny.

اون یه آدم بدقلقه.

Her neighbor is a grannie.

همسایه‌اش یه آدم ایرادگیره.

noun countable informal

انگلیسی آمریکایی ماما، قابله

The grannie checked the baby's heartbeat during the delivery.

قابله هنگام زایمان ضربان قلب نوزاد را بررسی کرد.

The granny was present at the birth of the baby.

قابله هنگام تولد نوزاد حضور داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد granny

  1. noun the mother of your father or mother
    Synonyms:
    grandmother grandma gran grannie nan nanna
  1. noun a reef knot crossed the wrong way and therefore insecure
    Synonyms:
    granny-knot

ارجاع به لغت granny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «granny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/granny

لغات نزدیک granny

پیشنهاد بهبود معانی