با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Granny

ˈɡræni ˈɡræni ˈɡræni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    grannies

توضیحات

همچنین به این شکل نیز نوشته می‌شود: grannie

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable informal A2
    مامان‌بزرگ
    • - My granny is always baking apple pies in her kitchen.
    • - مامان‌بزرگم همیشه توی آشپزخونه‌اش پای سیب درست می‌کنه.
    • - My grannie always has a hug and a smile for me when I come to visit.
    • - وقتی به دیدن مامان‌بزرگم می‌رم، همیشه من رو بغل می‌کنه و بهم لبخند می‌زنه.
  • adjective informal
    پیرزنانه (سبک پوشش)
    • - granny glasses
    • - عینک پیرزنانه (=مدل قدیمی)
    • - granny nightgown
    • - لباس‌خواب پیرزنانه
  • noun countable informal
    آدم بدقلق و ایرادگیر
    • - She is a granny.
    • - اون یه آدم بدقلقه.
    • - Her neighbor is a grannie.
    • - همسایه‌اش یه آدم ایرادگیره.
  • noun countable informal
    انگلیسی آمریکایی ماما، قابله
    • - The grannie checked the baby's heartbeat during the delivery.
    • - قابله هنگام زایمان ضربان قلب نوزاد را بررسی کرد.
    • - The granny was present at the birth of the baby.
    • - قابله هنگام تولد نوزاد حضور داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد granny

  1. noun The mother of your father or mother
    Synonyms: grandma, grandmother, grannie, gran, nan, nanna
  2. noun A reef knot crossed the wrong way and therefore insecure
    Synonyms: granny-knot

ارجاع به لغت granny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «granny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/granny

لغات نزدیک granny

پیشنهاد بهبود معانی