شکل جمع:
granniesهمچنین به این شکل نیز نوشته میشود: grannie
مامانبزرگ
My granny is always baking apple pies in her kitchen.
مامانبزرگم همیشه توی آشپزخونهاش پای سیب درست میکنه.
My grannie always has a hug and a smile for me when I come to visit.
وقتی به دیدن مامانبزرگم میرم، همیشه من رو بغل میکنه و بهم لبخند میزنه.
پیرزنانه (سبک پوشش)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
granny glasses
عینک پیرزنانه (=مدل قدیمی)
granny nightgown
لباسخواب پیرزنانه
آدم بدقلق و ایرادگیر
She is a granny.
اون یه آدم بدقلقه.
Her neighbor is a grannie.
همسایهاش یه آدم ایرادگیره.
انگلیسی آمریکایی ماما، قابله
The grannie checked the baby's heartbeat during the delivery.
قابله هنگام زایمان ضربان قلب نوزاد را بررسی کرد.
The granny was present at the birth of the baby.
قابله هنگام تولد نوزاد حضور داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «granny» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/granny