آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۰ مرداد ۱۴۰۳

    Mother

    ˈmʌðər ˈmʌðə

    گذشته‌ی ساده:

    mothered

    شکل سوم:

    mothered

    سوم‌شخص مفرد:

    mothers

    وجه وصفی حال:

    mothering

    شکل جمع:

    mothers

    توضیحات:

    شکل عامیانه‌ی این لغت: Mom

    معنی mother | جمله با mother

    noun verb - transitive countable A1

    مادری کردن، پروردن، مادر، ننه، والده، مام، سرچشمه، اصل

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    My mother was a real homemaker.

    مادرم واقعاً کدبانو بود.

    Nature is a kind mother to all.

    طبیعت، مادر مهربان همه است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Nile river is the mother of Egypt's civilization.

    رود نیل سرچشمه‌ی تمدن مصر است.

    A free press is the mother of our liberties.

    رسانه‌های آزاد منشأ آزادی‌های ما هستند.

    Give me your hand, mother and I'll help you cross the street.

    مادر دستت را بده تا از خیابان ردت کنم.

    mother love

    عشق مادر (انه)

    mother tongue

    زبان مادری

    mother church

    کلیسای مادر (کلیسای اصلی)

    mother stream

    جویبار اصلی

    mother of corruption

    ام‌الفساد

    She mothered five children.

    او پنج فرزند به دنیا آورد.

    War mothered famine and ruin.

    جنگ موجد قحطی و خرابی شد.

    She mothered the orphans as if they were her own.

    او آنچنان برای یتیمان مادری کرد که گویی فرزندان خودش بودند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد mother

    1. noun founder, inventor
      Synonyms:
      creator author maker builder inventor leader administrator organizer initiator generator promoter sponsor introducer architect supporter mover prime mover originator patron publisher dean elder patriarch matriarch motor sire encourager promulgator
    1. noun female person who has borne children
      Synonyms:
      mom mommy parent child-bearer creator source origin procreator ancestor predecessor forebearer progenitor
      Antonyms:
      father

    لغات هم‌خانواده mother

    noun
    mother, motherhood, mothering
    adjective
    motherly, motherless
    verb - transitive
    mother

    سوال‌های رایج mother

    گذشته‌ی ساده mother چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده mother در زبان انگلیسی mothered است.

    شکل سوم mother چی میشه؟

    شکل سوم mother در زبان انگلیسی mothered است.

    شکل جمع mother چی میشه؟

    شکل جمع mother در زبان انگلیسی mothers است.

    وجه وصفی حال mother چی میشه؟

    وجه وصفی حال mother در زبان انگلیسی mothering است.

    سوم‌شخص مفرد mother چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد mother در زبان انگلیسی mothers است.

    ارجاع به لغت mother

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «mother» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mother

    لغات نزدیک mother

    • - moth-eaten
    • - mothball
    • - mother
    • - mother country
    • - Mother Earth
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.