با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Motor

ˈmoʊtər ˈməʊtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    motored
  • شکل سوم:

    motored
  • سوم شخص مفرد:

    motors
  • وجه وصفی حال:

    motoring
  • شکل جمع:

    motors

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    موتور، محرک، ماشین، اتومبیل، موتور، حرکت دهنده، منبع نیروی مکانیکی
    • - The car's motor has heated up.
    • - موتور اتومبیل داغ کرده است.
    • - a motor that converts electric energy into mechanical energy
    • - موتوری که نیروی برق را به نیروی جنبشی تبدیل می‌کند
    • - a motor boat
    • - قایق موتوری
    • - a motor bicycle
    • - دوچرخه‌ی موتوردار
    • - a motor trip
    • - سفر با اتومبیل
    • - a motor inn
    • - مسافرخانه‌ی اتومبیل سواران
    • - a motor reflex
    • - بازتاب عضلانی
    • - motor skills
    • - مهارت‌های جنبشی
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • adjective
    وابسته به حرکت عضلانی، حرکتی، جنبشی
  • adjective
    جنب انگیز، جنب آور، وابسته به اعصاب جنبشی (که انگیزه را از مرکز سلسله‌ی اعصاب به عضله می‌رسانند)
  • verb - intransitive
    ماشین سواری کردن، موتور سواری کردن
  • verb - intransitive
    سفر (باوسیله‌ی موتوری به ویژه اتومبیل و موتور سیکلت) سفر کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد motor

  1. noun engine
    Synonyms: cylinder, diesel, generator, mechanism, piston, power train, transformer, turbine, what’s under the hood

ارجاع به لغت motor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «motor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/motor

لغات نزدیک motor

پیشنهاد بهبود معانی