گذشتهی ساده:
parentedشکل سوم:
parentedسومشخص مفرد:
parentsوجه وصفی حال:
parentingشکل جمع:
parentsپدر یا مادر، (در جمع) والدین، پدر و مادر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
My parents have passed away.
والدین من فوت کردهاند.
My parent always supports me in everything I do.
مادرم همیشه در هر کاری از من حمایت میکند.
the bonds between parents and children
رشتههای مودت میان پدر و مادر و فرزندان
مادر، اصلی (شرکت و سازمان و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They produce engines for the parent firm.
آنها برای مؤسسهی مادر موتور تولید میکنند.
The branches receive the orders from the parent company.
شعبهها دستورات را از شرکت اصلی دریافت میکنند.
جانورشناسی گیاهشناسی (صفتگونه) مادر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
This offshoot grows its own roots while still attached to the parent tree.
این گیاه نورس درحالی که هنوز به درخت مادر وصل است، شروع به ریشه دواندن میکند.
One of the parent birds takes care of the chicks.
یکی از پرندگان مادر از جوجهها نگهداری میکند.
پدر یا مادر بودن یا شدن، پدر یا مادری کردن، به عنوان پدر یا مادر عمل کردن
Not everyone is suited for parenting.
هر کسی به درد پدر و مادر شدن نمیخورد.
Parenting ten children is not easy.
پدر و مادری کردن در حق ده بچه آسان نیست.
سرچشمه، منشأ، خاستگاه
Effort is the parent of success.
کوشش منشأ موفقیت است.
Education is often seen as the parent of intellectual growth and development.
آموزش اغلب به عنوان سرچشمهی رشد و توسعهی فکری در نظر گرفته میشود.
به وجود آوردن
The company aims to parent innovative ideas.
هدف این شرکت به وجود آوردن ایدههای نوآورانه است.
The artist's creativity was evident in the unique sculptures she parented from clay.
خلاقیت این هنرمند در مجسمههای بینظیری که از گل به وجود آورده بود، مشهود بود.
انجمن خانه و مدرسه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «parent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/parent