با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Forerunner

ˈfɔːrˌrʌnər ˈfɔːˌrʌnə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
پیشرو، طلایه‌دار، نیا، جد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The nightingale is a forerunner of summer.
- بلبل پیک تابستان است.
- Dehkhoda was a forerunner of lexicography in Iran.
- دهخدا پیشگام فرهنگ‌نویسی در ایران بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد forerunner

  1. noun messenger, herald
    Synonyms: advertiser, advocate, ancestor, announcer, author, envoy, forebearer, foregoer, harbinger, initiator, originator, pioneer, precursor, progenitor, prognostic, prototype
  2. noun example, sign
    Synonyms: advertisement, announcement, antecedent, antecessor, augury, exemplar, foregoer, foreshadow, foretoken, forewarning, indication, mark, model, omen, pattern, portent, precursor, predecessor, premonition, presage, prognostic, prototype, sign, token, warning
    Antonyms: result

ارجاع به لغت forerunner

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «forerunner» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/forerunner

لغات نزدیک forerunner

پیشنهاد بهبود معانی