فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Foreshadow

fɔːrˈʃædoʊ fɔːˈʃædəʊ

گذشته‌ی ساده:

foreshadowed

شکل سوم:

foreshadowed

سوم‌شخص مفرد:

foreshadows

وجه وصفی حال:

foreshadowing

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

از پیش خبر دادن، از پیش حاکی بودن از

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

His death foreshadowed the end of the Roman Empire.

مرگ او پیش‌درآمد پایان امپراطوری روم بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد foreshadow

  1. verb indicate
    Synonyms:
    suggest imply hint signal predict promise presage portend foretell augur betoken bode forebode telegraph shadow prefigure prophesy be in the wind adumbrate omen

ارجاع به لغت foreshadow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foreshadow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foreshadow

لغات نزدیک foreshadow

پیشنهاد بهبود معانی