فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Prophesy

ˈprɑːfəsaɪ ˈprɒfəsaɪ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb

غیبگویی یا پیشگویی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

He prophesied that there would be seven fat years and seven lean years.

او پیشگویی کرد که هفت سال فراوانی و هفت سال قحطی خواهد بود.

I can't prophesy who will win the election.

نمی‌توانم پیش‌بینی کنم چه کسی در انتخابات پیروز خواهد شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prophesy

  1. verb predict, warn
    Synonyms:
    forecast foretell foresee forewarn augur portend presage prognosticate divine soothsay call warn see coming have a hunch crystal-ball psych it out adumbrate vaticinate make book call the turn

ارجاع به لغت prophesy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prophesy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prophesy

لغات نزدیک prophesy

پیشنهاد بهبود معانی